اندیشکده ی آموزش
بررسی "فاجعه ندا"توسط آموزگاران
آموزش و پرورش موضع گیری محکم تری داشته باشد
سحر قناتی، روزنامه جهان صنعت،28 اردیبهشت 95
فاجعهای که بر سر ندا دخترک 9 ساله زنجانی از سوی معلمش آمد، واکنش بسیاری از فرهنگیان و همصنفیان معلم متعرض به جسم و جان این دخترک را برانگیخت. آموزگاران زیادی علاوه بر انتشار بیانیه و محکوم کردن تعرض و آزار و اذیت جسمی و روحی کودکان در مدارس چه از طریق کلامی و چه از طریق تنبیه بدنی و فیزیکی و چه آسیبهای جنسی و روحی، از نداهای کشور بابت اعمال بیشرمانه برخی همکاران خود عذرخواهی کردند. همچنین در واکنش به این مساله میزگردی در «جهانصنعت» با حضور تعدادی از آموزگاران و فعالان صنفی این حوزه در خصوص آسیبشناسی اتفاق رخ داده برای ندا و لزوم جلوگیری از تکرار این فجایع برگزار شد.
نرگس ملکزاده یکی از معلمانی است که در این زمینه عنوان میکند: یکی از آسیبها و ناهنجاریهایی که در جامعه وجود دارد و به سرعت در حال گسترش است و متاسفانه بسیارکم به آن توجه میشود، مساله مزاحمتها و ناامنیهای زنان در جامعه است. بیتردید آزار جنسی یکی از انحرافات اجتماعی است که نابسامانیهای فرهنگی جامعه در آن ظهور میکند. موضوع آزار جنسی و تعرض به ندا دختر 9 ساله زنجانی، ریشه در مسایل کلان خارج از چارچوب آموزش و پرورش و بحث سلامتی روانی معلم دارد و صلاحیتهای اخلاقی این حرفه را مطرح میکند. مدرسه نمونه کوچک شده جامعه است که در آن زندگی میکنیم. ندا نمادی از زن بودن و آزار جنسی و خشونت سپید است و معلم نمونهای از مردانی که در محیط کار و زندگی این خشونت روانی را بر زنان تحمیل میکنند. خشونت پنهانی که تابو بودنش کمتر باعث پرداختن به آن میشود. آزارهای جنسی در جامعه ما میتواند کلامی باشد مثل شوخیها و داستانهای جنسی یا غیرکلامی باشد، مثل نگاههای سنگین یا در آخر آزارهایی فیزیکی باشد، مثل داستان ندا و معلم که تمام مراحل را گذرانده و به لمس کردن و برخوردهای جنسی رسیده است. روح ندا ترک برداشته. داستان «ندا» و «ستایش»ها تکرار میشود تا وقتی زیرساختهای فرهنگی ما تغییر نکند و آموزش محافظت از بدن و سلامت جنسی در کشور ما اولویت آموزشی نباشد. امروز مدرسه، فردا دانشگاه و پسفردا محیط کار و این روند همچنان ادامه خواهد داشت.
مدارس ناامن، ناقض حقوق کودک
مرتضی قرهباغی دیگر معلم این میزگرد عنوان میکند: وقتی معلمی از طرف اداره آموزش و پرورش برای مدرسه خاصی ابلاغ تدریس میگیرد یا کودکی در مدرسهای ثبتنام میکند؛ این ابلاغ و ثبتنام، صرفا جنبه تشریفاتی ندارد یا فقط برای آمار نیست. وزارت آموزش و پرورش با این اعمال اداری، این تعهد و اطمینان ضمنی را به شهروندان میدهد که امنیتشان را در مدرسه تامین خواهد کرد ولی وقتی در همان مدرسه دیواری فرو میریزد و معلمی زیر آوار میماند و جان میبازد یا کودکی در مدرسه تحت خشونت کلامی یا فیزیکی قرار میگیرد یا از همه بدتر حریم او رعایت نمیشود و مورد تعرض قرار میگیرد، مشخص است که شهروندان اعتمادشان واقعبینانه نبوده است. ایران عضو کنوانسیون حقوق کودک است. مطابق این کنوانسیون مدرسه باید حامی کودک باشد، برخی از مواردی که در این معاهده مورد تاکید قرار گرفته عبارتند از: 1) فراهم کردن مشورتهای پزشکی و مراقبتهای بهداشتی لازم درتمام موارد تضمین شود. 2) در امور خصوصی هیچ کودکی نمیتوان دخالت یا هتک حرمت کرد. 3) کودک در برابر این گونه دخالتها یا هتک حرمتها مورد حمایت قانون قرار دارد. 4) تمام اقدامات قانونی، اجرایی، اجتماعی و آموزشی را در جهت حمایت از کودک در برابر تمام اشکال خشونتهای جسمی و روحی، اجرا کند.
آیا پذیرفتنی است کودکی چند روز متمادی در یک آموزشگاه مورد هتک حرمت قرار بگیرد و هیچ کسی به آن پی نبرد و از همه مهمتر به مددکار اجتماعی و مشاور حرفهای دسترسی نداشته باشد؟ یک فرد کودکآزار بر مبنای چه شاخصهایی به استخدام آموزشوپرورش درآمده است؟ آیا بهتر نیست روشهای استانداردی برای ارزیابی صلاحیتهای حرفهای معلمان در بدو استخدام پیشبینی شود یا حتی بعد از استخدام این ارزیابی هر دو سال یکبار به صورت دورهای تداوم یابد؟ چرا شاخصهای سلامت جسمی و روانی کودکان در مدارس به صورت منظم و مستمر مورد سنجش قرار نمیگیرد تا کودکان در معرض خطر به موقع شناسایی شوند و مورد حمایت قرار گیرند؟
حقوق اجتماعی واقعیتی غیرقابل انکار
عبدالجلیل کریمپور، آموزگار دیگری است که در این خصوص اظهار میکند: یکی از آسیبهایی که میتواند یک نهاد و حتی یک جامعه را به اضمحلال غیرقابل وصفی بکشاند، تعرض به افراد است. وقتی این تعرض فردی را دربرمیگیرد که هیچگونه سلاحی برای دفاع از خود ندارد، بحران را مضاعف میکند. بیگمان خشونت به هر عنوان و با هر دلیلی غیرمنطقی و پذیرفته نشده است. باید دلایل بروز این رفتارها را پیدا کرد و در رفع این دغدغه جدی، تلاش کرد. نکته مهم در این مورد این است که ندای 9 ساله مورد تعرض قرار گرفته و حقوق اجتماعی او نقض شده است. باید با آسیبشناسی جدی، علت بروز این رفتار را پیدا کرد و این نقصانها را به صورت علمی برطرف کرد. همچنین از ورودهای غیرعلمی به این نهاد مهم و مقدس جلوگیری کرد. باید مواظب بود تا رفتار ناشایست یک فرد، حرمت مجموعه بزرگی را خدشهدار نکند. باید در نظر داشته باشیم که تنها برجسته کردن رفتارهای منفی بدون توجه به رفتارهای مثبت و ایثارهای متعدد، عاقلانه و منطقی نیست، اگرچه توجه به حقوق اجتماعی، واقعیتی غیرقابل انکار است که باید آن را در صدر خواستههایمان قرار دهیم. یادمان باشد که آسیب تعرض حتی در رفتارهای برخی نوجوانان نیز مشاهده میشود که عدم توجه به آن اثرات جبرانناپذیری به همراه دارد.
معلم متعرض باید اخراج شود
مهدی بهلولی از معلمان خوشنام این عرصه در این زمینه عنوان میکند: آموزش و پرورش باید موضع شفافتری در رابطه با تعرض به ندای 9 ساله میگرفت تا از موارد حاشیهای بعدی جلوگیری شود. در واقع معتقدم نباید از رسانهای شدن این موضوع ترسید. وی تاکید میکند: با توجه به سابقه 25 سالهام در حوزه آموزش و تدریس، خشونت در مدارس مختلف بسیار بالاست و مواردی همچون تعرض رخ داده در زنجان هم کم و بیش وجود دارد و رخ میدهد. به نظرم مهمترین سوال این است که از این اتفاقات چطور باید جلوگیری کرد تا دیگر بار هرگز تکرار نشود؟ معتقدم در این زمینه باید از تجربیات کشورهای پیشرفته همچون فنلاند استفاده کنیم. آنها سرمایهگذاریهای مناسبی برای دورههای تربیت معلم به صورت علمی و روزآمد انجام دادند بهطوری که هم معلم و هم دانشآموز حقوق خود را بهطور کامل بشناسند و وظایف خود را درست انجام دهند. از سویی دیگر در زمینه خلا آموزشی در کشور میتوان به تصویب نشدن سند ملی حقوق دانشآموزی اشاره کرد که فجایعی همچون تعرض به دخترک 9 ساله تلنگری است به ما که چرا این منشور عملیاتی نمیشود؟ نخستین اقدام آموزش و پرورش این است که علاوه بر تعلیق، تحقیقات دقیقی در این زمینه انجام دهد، معلم را به لحاظ بیماری روانی تحت نظر گیرد و اخراج کند و در واقع در هر شغل دیگری هرگز با دختران دانشآموز سروکار نداشته باشد. به واقع آموزش و پرورش در برخورد با این فرد به هیچوجه نباید کوتاهی کند.
مرجان کیخسروی نیز بیان میکند: اتفاقی که در اواخر سال گذشته در یکی از مدارس زنجان علیه دختری 9 ساله رخ داد طبیعتا موجب انزجار و تنفر آحاد اجتماع، از فرد مرتکب را فراهم آورد و صرف نظر از صحت و سقم مساله، ماهیتا محکوم به رد است اما نکته حائز اهمیت این است که اساسا لزومی به اشاعه و رسانهای کردن اینگونه وقایع و آزردن پیکره اجتماع عظیم انسانی هست یا خیر؟ اجتماعی که به اندازه کافی به انواع مصائب و بلایا اعم از طبیعی و ساخته دست بشر مبتلاست و در حل غالب انها مبهوت و حیران مانده است.
نیاز به ارتباط دائم آموزش و پرورش با انستیتوهای رواندرمانی
محمد رضاخواه اما در این زمینه که رسانهای شدن این فجایع مفید است یا خیر در پاسخ به معلم دیگری عنوان میکند: درباره ماجرای «ندا» میتوان پرسشهای زیادی مطرح کرد. آیا رسانهای شدن این قبیل اتفاقها درست است؟ رسانهای شدن این اتفاقات باعث میشود تا آموزش و پرورش نسبت به شرایط جذب و قوانین حمایتی از دانشآموزان خردسال جدیت بیشتری بورزد و درصدد آگاهی بخشی درآید. آیا آموزش و پرورش باید به صورت شفاف، اطلاعرسانی کند؟ بله. با شفافیت در این کار بازار شایعات یا حرف و حدیثهای مختلف را میبندد و با این روش موجب بازگرداندن اعتماد افکار عمومی به آن میشود. با چنین آموزگارانی باید چه کرد؟ اخراج شوند؟ دو سه سال تعلیق شوند؟ تحت درمان قرار گیرند؟ مطمئنا چنین خطاهایی ریشههای روانی دارد و باید با مراجعه به متخصصان حوزه روانشناسی و روانپزشکی از آنها برای یافتن راه حل، مجازاتهای بازدارنده و متنبه کننده کمک گرفت. راههای جلوگیری از این اتفاقها چیست؟ اینگونه مسایل بیشتر به حوزه روان افراد وابسته است و برای پیشگیری از چنین آسیبهایی ارتباط وزارت آموزش و پرورش بهطور سیستماتیک با دانشگاهها و انستیتوهایی که در این حوزه فعالیت میکنند، لازم است. ممکن است نیاز به پایش مداوم افراد شاغل باشد یا با گزینش ابتدای استخدام راه ورود چنین افرادی را به آموزش و پرورش گرفت. به نظر من چنین مواردی در مدارس بسیار کم است. در بین 200 تا 300 نفر همکار یا بیشتر که من با آنها برخورد داشتهام تا به حال فردی متهم به چنین مواردی را ندیدهام.
هرگونه خشونتی چه از سوی آموزگاران و چه از سوی دانشآموزان باید منتشر شود
محمدرضا نیکنژاد یکی از اعضای فعال کانون معلمان معتقد است: پس از انتشار خبر تعرض آموزگار به دانشآموز 9 سالهاش در یکی از روستاهای زنجان، واکنشهای گوناگونی در میان خبرنگاران از سویی و فرهنگیان از سوی دیگر دیده شد. از برخی واکنشهای احساسی و زودگذر که چشم بپوشیم، دو نکته بیش از همه به چشم میآید. نخست آنکه اندامواره جامعه از سلولهایی به نام انسان ساخت یافته است. در گستره فراوان این سلولها بیگمان سلولهای بیمار و خطرساز هم هست که گاهی به علت رشد بیاندازه به سرطان بدل شده و کل ساختار را دچار بیماریهای کشنده میکند. این سلولهای خطرخیز میتوانند مغزی، قلبی و... باشند اما بیگمان نشانه بیماری در این ساختار اجتماعی درد است. تا درد نباشد هیچ انداموارهای بیماری خویش را در نمییابد. پس به باور نگارنده باید خبر دردآورِ هرگونه خشونتی چه از سوی آموزگاران و چه دانشآموزان منتشر شود تا بتوان درمانی به هنگام و ریشهای برایش یافت. دومین گام برای جلوگیری کردن از تکرار چنین رخدادهای تلخی آشنایی دانشآموزان و توانمندسازی آنان برای رویارویی با چنین خطرهایی است. نخست خانوادهها باید آموزش ببینند و این آموزش را به زبان ساده در اختیار کودکان قرار دهند. در گام دوم این وظیفه آموزش و پرورش است که در برنامه درسی خود زمینه آموزشهای جنسی با بنیادهای پژوهش محور و متناسب با سن دانشآموزان را به آنان یاد دهد. البته این کار پیش از اجرا نیاز به همراهی و هماندیشی آموزگاران و پدر و مادرها دارد تا از واکنشهای احتمالی آنان جلوگیری کند.
مریم رنود نیز دیگر معلمی است که اظهار میکند: خبر تعرض به ندا در هفتهای موسوم به هفته معلم خبرساز شد. این مساله علاوه بر اینکه من معلم هستم،در جایگاه مادر ندا که به قضیه نگاه میکنم، واقعا برایم دردآور است دردی که میدانم تا پایان عمر نه برای ندا نه مادرش آلامی پیدا نخواهد کرد.
خودمان را تافته جدابافته ندانیم
مهدی بهلولی،روزنامه شهروند،ص آخر،27 اردیبهشت 95
ما عادت کرده ایم که همیشه تیغ تیز انتقادهایمان را رو به سوی سیاستمداران و فرادستان بگیریم و خودمان را از همه ی آن انتقادها دور نگه داریم و تافته ای جدابافته بدانیم. و شگفت زده بگوییم و بپرسیم که چرا برخی سیاستمداران،دروغ می گویند،عوام فریبی می کنند،دزدی می کنند،حقوق ها و پاداش های باورنکردنی می گیرند،قانون را زیر پا می گذارند،پارتی بازی می کنند،و بسیاری از کارهای دیگری که "افتد و دانی" و نیازی به گفتن ندارند. اما چه بسا،آب نباشد وگرنه ما خودمان نیز شناگران بدی نیستیم! نمی خواهم سیاستمداران خطاکار را تبرئه کنم و بگویم ما هم اگر جای آنها بودیم همان کاری می کردیم که آنها می کنند پس جای هیچ خرده ای نیست. اخلاق انسانی و مسئولیت شخصی همه جا هست و هیچ کس را نمی توان از زیر این چتر بیرون گذاشت. واقعیت هم همین است که هم سیاستمدار خوب داریم و هم سیاستمدار بد. اما بحث این است که هر چه بدی عالم است در سیاستمداران جمع نشده و هر چه خوبی عالم است در وجود ما. باید واقع بین بود- گرچه واقع بینی،هم سخت است و هم در جامعه ای که همه را به یک چوب راندن،نشان روشنفکری است می تواند برای آدم هزینه های شخصیتی و اجتماعی هم در پی داشته باشد. در میان ما مردم هم،قدرت طلبی ،خودنمایی،بی سوادی،بی منطقی،برخورد ابزاری با دیگران،دزدی،حق خوری،قانون گریزی و تقلب هست. کافی است شماری از خود ما جمع شویم و بخواهیم کاری گروهی کنیم؛همه ی اینها خودشان را نشان می دهند. آن زمان است که روشن می شود که ما چند مرده حلاجیم و چقدر اهل عمل به اخلاق. طرف سه چهار سال پیش در سایتش نوشته که فلانی فردی دروغگو و بی سواد است که حیثیت و اعتبار دیگران برایش ارزشی ندارد و بی محابا هر چه می خواهد درباره ی دیگران می گوید و می نویسد و راست و دروغ را به هم می بافد تا خیال پردازی های خودش را حقیقت جلوه دهد.اما هم اکنون،برای تاختن به دیگران،خودنمایی،مطرح شدن و گیرایی سایتش،همان دروغگوی بی سواد را کرده است یکی از نویسندگان سایت،و چپ و راست نوشته های پر از دروغ و اتهام او درباره ی دیگران را منتشر می کند و هیچ هم به روی خودش نمی آورد که پیش از این درباره ی او چه گفته و چه نوشته و این چرخش 180 درجه ای ریشه در چه دارد؟! و آیا کسی که اینچنین با دیگران- حتی همان نویسنده ی دروغگو- ابزاری برخورد می کند می تواند خود را مدافع حقوق دیگران به شمار آورد؟! اگر این شخص،قدرتی به دست آورد آیا بهتر از برخی سیاستمداران پوپولیست دروغگو رفتار خواهد کرد؟! در جایی از زبان یکی از صوفیان سرشناس می خواندم : " آخرین چیزی که از دل صدیقان خارج می شود حبّ ریاست و جاه طلبی است." جاه طلبی که تنها در وجود سیاستمداران نیست،در وجود همه است. بسا که یک شخص،از سر خودنمایی و به به و چه چه گفتن دیگران،به آسانی پا بر هرچه منطق و حقیقت و واقعیت است بگذارد. برخی کشته ی نامند یعنی حاضرند برای شهرت،از جان خود نیز بگذرند. باری،نمونه های خودنمایی و برخورد ابزاری با دیگران،بسیار است و نمودها و جلوه های گوناگون می یابد و در زندگی روزمره ی همگی ما،و بی گمان در وجود همه ی ما،پدیدار می گردند. خودمان را تافته ی جدابافته ندانیم و نپنداریم که هر چه بدی هست از طایفه ی سیاستمداران است.
بیانیه کانون صنفی معلمان در محکومیت وقایع خشونت آمیز اخیر در برخی مدارس کشور
به نام خداوند جان و خرد
خشونت در مدرسه و ابعاد پیداو پنهان آن، بازتابی از خشونت در جامعه است چه آن زمان که مدیر، معاون یا معلمی در مورد دانش آموزی مرتکب خشونت می گردد، چه زمانی که دانش آموزان نسبت به هم مرتکب رفتارهای خشونت آمیز میشوند و چه هنگامی که معلمی مورد خشونت از سوی دانش آموزان یا اولیای آنان قرار می گیرد. خشونت خواه کلامی باشد خواه فیزیکی، چه آشکار باشد و چه پنهان باید به شدیدترین وجه ممکن محکوم شود و باید در محکوم کردن خشونت فراتر از عامل فردی رفت و ساختارهایی را که زمینه بروز خشونت هستند مورد نقد قرار داد. از این منظر ما هر نوع خشونت در مدرسه را محکوم می کنیم اما وقتی خشونت به شکل تعرض و آزار جنسی رخ می دهد بخصوص در مورد کودکان،بایستی با قاطعیت و جدیت بیشتر به آن پرداخت. برای ما تفاوتی ندارد که تعرض، تجاوز و آزار در مورد چه کسی و در کجا به وقوع پیوسته است تمام کودکان از ستایش، کودک افغانستانی گرفته تا ندا دانش آموز زنجانی، حق حیات دارند، همه کودکان حق دارند مصون از تعرض و تجاوز دیگران زندگی کنند و آموزش ببینند و ما از این حق دفاع می کنیم.
متاسفانه در هفته های گذشته اخباری در رسانه ها مبنی بر خشونت در مدارس از سوی برخی معلمان مطرح گردید - صرف نظر از زمان مطرح شدن خبر- در این میان خبر آزار جنسی ندا دختر زنجانی توجه افکار عمومی را بیش از همه به خود جلب نمود. بعد از تکذیب های اولیه، روشن شد که پرونده ای در این زمینه گشوده شده است و گویی دعوا بر سر وجه تسمیه این شکل از خشونت هولناک از سوی مرجع قضایی است و تفسیر اینکه آیا این فاجعه رابطه نامشروع است یا تجاوز به عنف؛و اصل مطلب که خشونت جنسی رخ داده است به محاق رفته است. ما پاسخ به این مباحث را به حقوقدان های مستقل می سپاریم و بر این نکته تاکید می کنیم که در ساختار نظام آموزشی با ویژگی های موجود وقوع این حوادث گریز ناپذیر است.
متاسفانه آزار جنسی کودکان در مدرسه پیش از این هم رخ داده ولی هرگز با آن به صورت ریشه ای برخورد نشده است. سیاست های معمول تاکنون کتمان در مرحله اولیه تا پند و نصیحت و تذکر اخلاقی در مراحل بعدی است. هر چند ممکن است فرد متعرض نیز مجازات گردد ولی به اعتقاد ما بدون برخورد ریشه ای با مسئله خشونت و تحقیق و پژوهش در این زمینه و ارایه راهکارهای مناسب، امکان رخ دادن این نوع رفتارهای غیرانسانی در آینده نیز زیاد است. از این رو لازم است در چند سطح موضوع مورد بررسی و نقد قرار گیرد.
1.اولین ایراد را می توان متوجه ساختاری نمود که در استخدام معلم به مباحث قشری و سطحی بها میدهد و نسبت به صلاحیتهای علمی، مهارتهای زندگی و سلامت روانی بی توجه است. معلمی که پیش از استخدام در مورد حقوق خود و دانشآموز،آموزشی ندیده است، برای کسب صلاحیتهای اخلاقی دورهای نگذرانده است و تنها با توجه به رعایت برخی ظواهر شرعی از گزینش عبور می کند، طبیعی است که کاستی های شخصیتی دیگر وی پنهان بماند.
برای پیشگیری از این امر پیش از هر چیز لازم است کسانی که صلاحیتها را تایید میکنند، خود واجد صلاحیتهای لازم باشند و قوانین و روندهای علمی جای سلیقهها را بگیرد. معلم پیش و بعد از استخدام در دورههای مختلف باید نسبت به نحوه تعامل با کودکان توانمند شود. در مرحله بعد بایستی حقوق عالیه کودکان منطبق با کنوانسیون حقوق کودک و آموزه های اصیل دینی و ملی را بیاموزد و به آن ها متعهد باشد.
2. سوی دیگر این موضوع کودکانند که ضروری است از همان سنین پایین آموزشهای لازم برای قدرتمند سازی آنان در مدرسه و خارج از آن برای آشنایی و دفاع از حقوق شان صورت گیرد. بخصوص آموزشهای مربوط به مسائل جنسی بایستی بهصورت علمی و اصولی و توسط معلمان آموزشدیده به کودکان منتقل گردد. کودکان باید آموزش ببینند که حتی پدر و مادر نمیتوانند در مورد آنها مرتکب برخی رفتارها شوند چه رسد به معلم و مدیر و همکلاسی و افراد غریبه. جای این آموزشها در نظام آموزشی ما خالی است.
3. نکته ی دیگر این که قوانین حمایتی از حقوق کودکان شفاف و گویا نیست، ما معتقدیم معلمی که تنبیه میکند،پزشکی که بخیه از صورت کودکی باز میکند،پلیسی که با کودک متهم بدرفتاری میکند یا قاضی که بدون در نظر گرفتن شرایط، حکمی سنگین برای یک کودک بزهکار صادر میکند و ... همه در بازتولید چرخه خشونت در جامعه نقش دارند و زمینه این بازتولید شرایط مادی و عینی حاکم بر جامعه و خلأ قانونی است. ازاینرو بر شفافیت قانون در دفاع از حقوق کودکان در همهجا ازجمله مدرسه تأکید میکنیم.
هرچند به دلایل فوق دلایل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دیگری برای بروز خشونت و تجاوز را میتوان افزود، اما به باور ما وجود دهها دلیل دیگر هم به هیچ معلمی اجازه نمیدهد که مسئولیت فردی و اجتماعی خود را نادیده بگیرد و دست به اقدام خشونت امیز در هر سطح ، بخصوص با کودکان بزند. ما قویاً این نوع خشونت و آزار را محکوم میکنیم و به همکاران متعهد خود فراخوان میدهیم و به آنها میگوییم به رغم تمام خشونتهای پنهان و آشکار که در حق ما صورت میگیرد، بایستی در صف اول نفی خشونت در مدارس و جامعه باشیم.هرچند معلمان در زیر فشارهای سخت معیشت هرروز چندین بار میشکنند، اما این مشکلات نباید ما را از وظیفه اصلی خود که همانا پرورش انسانهای اندیشمند، شجاع، عدالتخواه، صبور، مقاوم و حقیقتجو است، غافل کند. هیچ معلمی حق ندارد نسبت به دانش آموزان مرتکب خشونت گردد.
فرادستان آموزشی نیز بدانند وقتی سخن از امنیت در مدارس می شود، لازم است ابعاد مختلف آن در نظر گرفته شود. ما خواهان مدرسهای امن هستیم تا کودکان و معلمان آن زیر آوار نمانند یا در آتش نسوزند. کودکان آن مورد خشونت و آزار قرار نگیرند و از هرگونه خشونت فیزیکی و حتی کلامی به دور باشد. بیشک تحقق چنین فضای امنی در مدرسه بدون تأمین امنیت شغلی برای معلمان و امنیت روانی برای کودکان و توجه به زیرساختهای ضروری میسر نخواهد بود.ما بهعنوان یک تشکل صنفی که اصلی ترین دغدغهی خود را مسائل آموزشی و صنفی می داند اعلام میکنیم،متأسفانه بخاطر درگیر نمودن تشکلها به برخی مسائل ابتدایی مانند دستمزد و حقوق و تحمیل نمودن برخی محدودیتها مانند مجوز فعالیت و حبس همکاران که خود شکلی از خشونت است، باید بیشتر به این گونه مسائل که متاسفانه روندی افزایشی یافته،می پرداختیم. ما می کوشیم که بیشازپیش ابعاد مختلف آموزش در مدرسه، بخصوص بحث نفی خشونت را مورد توجه قرار دهیم و از تمام همکاران در سراسر کشور نیز میخواهیم با طرح پیشنهادات خود در مسیر تحقق یک مدرسه امن و به دور از خشونت ما را یاری نمایند.
در پایان از "ندا "های ایران به خاطر عملکرد غلط و شرم آور برخی معلمان پوزش میخواهیم و امیدواریم ندای مظلومیت "ندا" وجدان بیدار جامعه را بیازارد. باشد که "مسئولان" برای پیشگیری از این فجایع هولناک اقدامات لازم را انجام دهند و زمینههای بروز چنین حوادثی تا حد ممکن از بین برود. در غیر این صورت هرکس به میزان مسئولیتی که دارد در پیامدهای ناگوار چنین وقایعی شریک است.
کانون صنفی معلمان ایران (تهران)
1395/2/26
اسماعیل عبدی با قرار وثیقه آزاد شد
اسماعیل عبدی،دبیر کل کانون صنفی معلمان ایران،امشب 25 اردیبهشت 95 از زندان اوین آزاد شد. عبدی حدود یازده ماه در زندان بود و هم اکنون با قرار وثیقه ی 300 میلیون تومانی به خانه برگشته است. امیدوارم این آزادی،به آزادی کامل او بینجامد.
به امید آزادی همه ی دوستان دربند
نقش خانواده در تربیت کودک
غلامحسین شکوهی
"من عاشق معلمی بودم،من 80 سال زندگی کرده ام و 57 سال معلم بوده ام و هرگز پشیمان نشدم. هرگز آرزوی فلان سمت و ریاست را نکردم. یک بار هم تقدیر،مرا به کاری کشاند [منظور وزارت آموزش و پرورش است] که شش ماه بعد ول کردم و به کلاس برگشتم. یک خاطره بگویم. من در حدود دهه 40 رییس اداره ی ارزشیابی بودم. این سوال پیش آمد که چرا بچه های دبستانی مردود می شوند. طرحی تهیه کردیم و در آن 339 دانش آموز مردودی را با تعداد مساوی دانش آموز موفق کلاس برتر، مورد مقایسه قرار دادیم. با متغیرهایی به بررسی موضوع پرداختیم. از مهم ترین نتایج این بود که بچه های یتیم،بیشتر شکست می خورند و بیشتر مردود می شوند. در دبستان،آنهایی که از مادر یتیم می شوند مردودی بیشتری دارند. خانواده هایی که در آنها بین پدر و مادر اختلاف وجود دارد زمینه های شکست فرزندشان را فراهم می کنند. «پدر و مادر،مرده باشند بهتر است از آن است که با هم اختلاف داشته باشند». امیدوارم هیچکدام از شما از وضعیت خانوادگی ناراضی نباشید ولی اگر مشکل هم داشتید فراموش نکنید که مادر بزرگ ترین رکن تربیت است و پدر مهم ترین نقش را دارد. اختلافات این دو،ارکان شخصیت کودک را متزلزل می کند."
کتاب "شکوه معلمی" در باب زندگی و آثار استاد دکتر غلامحسین شکوهی،ص 155
شهروند سنتی- شهروند مدنی
مهدی بهلولی
از ویژگی های یک شهروند مدنی یکی این است که نگاه واقع بین به دیگران دارد در برابر "شهروند" جامعه سنتی که یا قهرمان پروری می کند یا به تحقیر دیگران می پردازد. یک ویژگی دیگر شهروند مدنی،توجه به دیگران و درک آنهاست در برابر خودبینی و خودنگری که از ویژگی های شهروند جامعه سنتی است. در میان فرهنگیانی که از چند سال گذشته پا به گستره ی کار صنفی گذاشته اند کسانی هستند که بیش از ویژگی های شهروند مدنی،ویژگی های شهروند جامعه سنتی را دارا هستند. از افراد،قهرمان و اسطوره می سازند و با این کار به خودبینی و خودنگری و خودنمایی همان اسطوره ها کمک می کنند. گهگاه "اسطوره" هایی هم پیدا می شوند که با نگاهی ابزاری به دیگران- نگاه ابزاری به انسان نیز یکی از ویژگی های شهروند جامعه سنتی است- بدشان نمی آیند که مرکز توجه همگان باشند و با انجام پیاپی کارهای نامعمول،بر ابعاد اسطوره ای وجود خویش در چشم ستایندگان خود بیفزایند. اما اسطوره،به دروغ گفتن،غلوکردن،و سیاه- سپید دیدن نیازمند است. برای هرچه سخت و پیچیده تر نشان دادن شرایطی که در آن است نیاز دارد که پا بر روی یک سری واقعیت ها بگذارد و در ِ همه ی امکان های منطقی را بر روی خودش بسته بنماید. اگر هم پایش بیفتد بدش نمی آید با تهمت به کسانی که بیرون از ستایشگران او ایستاده اند آنان را از میدان به در کند. فرض کنید کسی بیاید بگوید که یک آموزگار و کنشگر صنفی زندانی،بایستی در زندان،راه و روشی منطقی پی بگیرد تا هزینه ی اضافه نپردازد. اسطوره او را متهم می کند که با کسانی که آموزگار را به زندان افکنده اند همدست است و از هر فرصتی بهره می گیرد تا نشان دهد که از قضا آن آموزگار زندانی،انسانی است بسیار مدنی و منطقی،و آنچه منتقدان درباره ی او می گویند دروغ است. اما زمان که می گذرد دروغگویی اسطوره نمایان می شود(خوش بود گر محک تجربه آید به میان) و او باز نیازمند فضای هیجانی دیگری است تا ستایشگران خود را سرگرم سازد و فرصت اندیشیدن و سنجشگری را از آنان بستاند. در اینجا نیز،باز نیاز دارد که درباره ی شرایط خودش،غلو کند و پا بر روی بسیاری از واقعیت ها بگذارد. راه برون رفت از این دور،سنجشگرانه اندیشی و نترسیدن از ستایندگان گوناگون اسطوره است - ستایندگان اسطوره برخی با او ابزاری برخورد می کنند و برخی شیفتگان او هستند.
برخی دیدگاه های علی پورسلیمان درباره ی شیرزاد عبدالهی – برگرفته از سایت سخن معلم
آقای شیرزاد عبداللهی به اصول گفت و گو و چارچوب آن پای بند نیست . دائم از این شاخه به آن شاخه می پرد ، دائم سعی در تغییر زمین باز ی را دارد ، به جای پاسخگویی به پرسش ها دائم حاشیه می رود و به نوعی سعی در اثبات خویش از طریق نفی دیگران دارد . حافظه ضعیف ایشان و تمایل مفرط آقای عبداللهی به تحریف تاریخ و دروغگویی است . برخی مواقع سعی می کند طوری دروغ بگوید که به احتمالا به خاطر بزرگ بودن همه باورشان شود !
آقای عبداللهی که علاقه و حوصله ای به کار گروهی و سازمان یافته و تشکیلاتی ندارد این قدر نگران سازمان معلمان و کانون صنفی معلمان نباشد !
شیرزاد عبدالهی جز یک مورد و آن هم در بیست و پنجم دی ماه 1380 که سخنرانی در مرکز تربیت معلم شهید باهنر و از تریبون سازمان معلمان داشتند و بلافاصله به دادگاه انقلاب احضار شدند و البته ختم به خیر شد ، مورد دیگری در سابقه مبارزات صنفی قطور خود ندارند !
بهتر است اگر آقای عبداللهی سخنی برای گفتن دارند در مباحث نظری و تئوریک وارد شوند.
آقای شیرزاد عبداللهی تاکنون به هیچ یک از سوالات و نقطه نظرهای سخن معلم پاسخ نداده است و عادت کرده است که بدون وارد شدن در فاز گفت و گو ، دائما گفته های قبلی خود را در یک مدار صفر درجه تکرار کند .
اما مهم ترین عملکرد او شاید همان گونه که گفته شد ؛ می تواند باز کردن یک فایل تازه در ردیف اتهامات فعالان صنفی باشد !
به برکت حضور و قلم فرسایی های آقای شیرزاد عبداللهی ، فایل جدیدی برای فعالان صنفی تحت همان نام [انجام کار سیاسی در زیر پوشش کار صنفی] باز شده است و از این بابت فعالان صنفی باید حضور و قلم آقای شیرزاد عبداللهی را غنیمت بشمارند! این امر نه از آن جهت است که قلم ایشان تاثیر زیادی بر مسئولان مربوطه داشته است بلکه شاید به خاطر آن است که بهانه ای باشد برای آن که بتوان با عناوین و موضوعات جدید ، فعالان صنفی را بیشتر تحت فشار قرار داد!
سياست اين پايگاه خبري – تحليلي نگاه انتقادي به مسائل آموزش و پرورش در يك تحليل سيستمي است اما از آن جا كه اصلاح در لايه هاي پايين نقشي موثر و استراتژيك در بازسازي و نوسازي نگرش كلان دارد لازم دانستيم به برخي تناقضات و ادعاهاي خلاف واقع در وبلاگ يادداشت هاي شيرزاد عبداللهي پاسخ دهيم .
گاف هاي بزرگ و تاريخي كسي كه خود را يك كارشناس مي دانست !
سلام بر شيرزادعزيز
خوشبختانه معلوم شد كه اين متن مربوط به خود شماست . چون گاهي سيد محمد بزرگواري ظهور مي كرد و در بحثي ناتمام غايب مي شد.
فقط يك خواهش دارم كه كامنت ها را پاك نكنيد و از شيطنت هاي كلامي بهره نجوييد تا به گفتگويي سازنده و روشنگر برسيم .
چند گزاره غلط در متن شما موجود است كه به آن خواهم پرداخت .
تا آنجا كه گفته ايد سازمان در مورد تحصن اعلام موضع نمي كند درست فرموده ايد . چرا كه سازمان در گذشته نيز هيچ گاه اعلام اعتصاب نكرده است . اما از تجمعات قانوني حمايت كرده است.
تعارض تحليل شما معاني غلطي است كه برداشت كرده ايد "چنین موضع مبهمی این معنا را خواهد داشت که اگر اعتصاب گرفت وسط کار وارد شوند، یعنی که ما هم هستیم و انا شریک ! اگر نگرفت و یا سرکوب شد. خودشان را بی سر وصدا عقب بکشند وبگویند ما از اول نبودیم."
اول از همه جواب دهيد شريك چي؟ دوم اينكه به كجا عقب بكشند؟ سوم اين كه كدام بيانيه سازمان تا كنون تقابل با حركتهاي صنفي كانون بوده است ؟
اگر منظورتان چانه زني هاي سياسي است كه بايد در نظر داشته باشيد كه حتي اگر چانه زني هم در كار باشد اگر اولويت توجه به منافع معلمان باشد قابل ستايش است .در ضمن جايگاه خود را در كجاي اين چانه زني ميدانيد؟
فرموده ايد" برای یک سازمان سیاسی که حوزه کار خود را آموزش وپرورش تعریف کرده است ، نداشتن موضع صریح در مقابل موضوع پر اهمیتی مانند اعتصاب معلمان نشانه انفعال شدید است. "
خود شما موضع سازمان را مي دانيد تعارض سخنان شما هم در اين بحث جالب است شما مي گوييد سازمان در مورد اعتصاب اعلام موضع نمي كند .
" دعوت به اعتصاب، تعطیل کلاس ها و تجمعات خیابانی تا کنون خط قرمز سازمان معلمان بوده است . در اسفند سال 82،کانون صنفی، از معلمان دعوت کرد که یک هفته در دفتر مدارس تحصن کنند. سازمان معلمان رسما این تحصن را تایید نکرد . هر چند هواداران و اعضای این سازمان عملا در اعتصاب سال 82 شرکت کردند."
اگر منظور شما از اين صغري كبري كردن اين است كه سازمان اعلام كند كه با اعتصاب مخالفت است و يا با آن موافق است تله اي است كه فقط دوستان نا آگاه در آن مي افتند .
اول اينكه دوستان كانون در شوراي خود به تصميم رسيده اند . اين تصميم براي سازمان قابل احترام است و سازمان طبق مصوبه خود هيچ گاه عليه مواضع كانون اعلام نظر نمي كند (محض اطلاع دوستان كه دنبال آب گل آلود مي گردند )
اين سوال بهتر بود از دوستاني كه در داخل كانون از اين تصميم حمايت نمي كنند پرسيده مي شد (كه گويا اين دوستان به شما نزديك ترند )
علاقه مفرط شما در فاصله انداختن بين كانون و سازمان ناشي از چيست ؟
اگر منظور شما اينست كه بين كانون و سازمان تفاوت است بايد عرض كنم هست . اگر منظور شما اين است كه كانون سياسي تر شده است بايد عرض كنم كه سازمان صنفي تر شده است .
بايد گفت بچه هاي كانون و سازمان داراي دغدغه هاي صنفي مشترك هستند.
گفته ايد پورسليمان گفته است هدف دولت از اجراي قانون خدمات كشوري عوام فريبي معلمان در استانه انتخابات است . بر اساس اين گفته معلمان مي بايست عوام فريبي و سوء استفاده سياسي دولت را خنثي كنند . راه آن جنبش قلم است .برداشت من اين بود .
برداشت غلط شما اين است" بر اساس این رهنمود معلمان باید با اجرای این قانون به مخالفت برخیزند! تاکید بر ابزار قلم وبیان در این نوشته را می توان نوعی تبری جستن از اعتصاب فرض کرد"
استراتژي سازمان جنبش قلم و استراتژي كانون اعتصاب است . هر كدام كه نتيچه بخش باشد به سود معلمان است . شما چه استراتژي پيشنهاد مي كنيد ؟
تلاش زيادي نموده ايد كه هاشمي را به اعلام موضع در خصوص حركت كانون واداريد تلاش بيهوده اي است برادر!
زيرا يكي از اصلي ترين مواضع سازمان عدم تقابل با كانون است .پس بيهوده نكوشيد .حتي اگر اعضاي كانون در مورد سازمان نظرمخالف داشته باشند و هر متلكي بار سازمان كنند مطمئن باشيد هرگز سازمان عليه كانون و رفتار هاي صنفي كانون موضع گيري نخواهد كرد . پس نگران هواداران احتمالي سازمان نباشيد .توصيه شما هم به دلايل بالا قابل اجرا نيست .
"هواداران احتمالی سازمان معلمان در مدارس این روزها کاملا منفعلند. آن ها نه می توانند مثل هواداران طیف سیاسی کانون از اعتصاب دفاع کنند و نه شجاعت ایستادن و مخالفت اصولی با اعتصاب را دارند. باید سرشان را پایین بیاندازند و در دفترمدرسه هیچ نگویند. چنین موضع گیری باعث ریزش بقایای سازمان معلمان در مدارس می شود.شاید بهتر باشد که سازمان معلمان نظر صریح خود را به صورت موافق یا مخالف در باره مساله اعتصاب بیان کند".
در خصوص اصلاح طلبان نيزبهتر است بگذاريد خود دوستان اظهار نظر كنند .مطمئنم كه شما سخنگوي آن ها نيستيد .چرا كه در جلسه معلمان با خاتمي همين دوستان كه شما مي فرماييد به حسابشان نمي آوردند با خاتمي سخن گفتند وبه من و شما كه كنار هم بوديم وقتي ندادند كه از طرف هواداران احتماليمان نظراتمان را بيان كنيم .
سازمان با خاتمي، كروبي ، نوري و اگر مير حسين به ميدان بياييد گفتگو مي كند و سعي خواهد كرد مطالبات معلمان در برنامه هاي اين عزيزان گنجانده شود.
در آخر از شما دعوت مي كنم اگر مثل ما ترسو و دچار انفعال شديد شده ايد به جنش قلم بپيونديد .و اگر اعتصاب و تقابل با آن را شجاعت مي دانيد ، با آن اعلام همبستگي نماييد . گويا بيشتر شجاعت داريد و اين شجاعت را در تقابل با حركتهاي كانون و سازمان مي دانيد .
جنبش قلم يعني تشويق معلمان به نوشتن در حوزه صنفي معلمان در رسانه ها . تعدادي از بچه هاي كانون در اين حوزه فعالند و تعدادي از بچه هاي سازمان . شما هم بيايد به عنوان پيش كسوت در اين مسير ياري رسان باشيد. باشد كه به جاي تلاش براي نشان دادن ضعف هاي تشكل ها و حركت هاي آنها به جايگاه والاي خبر نگاري خود برسيد . فرو ريختن ديوار بي اعتمادي اينگونه ميسر مي شود .
http://smiedu5.blogspot.ae/2011/05/blog-post_26.html
http://smiedu5.blogspot.ae/2011/05/blog-post_26.html
http://smiedu5.blogspot.com/2010/07/blog-post_11.html
http://smiedu5.blogspot.com/2010/12/blog-post_18.html
درباره تعرض آموزگار زنجانی به دانش آموز خود
مهدی بهلولی،روزنامه روزان،22 اردیبهشت 95
در سیزدهم اردیبهشت،یکی از روزنامه های استان زنجان(روزنامه مردم نو) گزارشی از تعرض جنسی یک آموزگار به یک دانش آموز دختر نه ساله منتشر کرد. چون گزارش در روز دوم هفته ی معلم منتشر شد و از سویی در متن آن آمده بود که تعرض به دهم بهمن ماه سال گذشته برمی گردد،در میان برخی فرهنگیان،بحث هایی درگرفت که چه بسا خبری ساختگی با هدف تحت تاثیر قرار دادن هفته ی معلم باشد. اما یک روز پس از آن،خبرگزاری آنا از زبان علی بیات،مدیر روابط عمومی آموزش و پرورش زنجان خبر داد که :" این حادثه در اواخر سال گذشته گزارش شده که توسط مقامات قضایی در دست پیگیری است و هنوز هیچ گونه اتهامی برای معلم به اثبات نرسیده است. تا اعلام نتایج تحقیقات مقدماتی، آموزش و پرورش هیچ گونه اقدامی نمیتواند انجام دهد. این معلم فعلا اجازه تدریس ندارد و در منزل به سر میبرد." پنج روز بعد و در نوزدهم اردیبهشت،خبرگزاری ایلنا در همین رابطه گزارش کوتاهی منتشر کرد و در بخشی از آن آورد : "علی بیات،مسئول روابط عمومی اداره کل آموزش و پرورش استان زنجان می گوید که در جریان کامل پرونده نیستم اما ظاهرا تا آنجا که میدانم تجاوزی صورت نگرفته است. این مقام مسئول در آموزش و پرورش استان زنجان در پاسخ به سوالات دیگر که آیا معلم در بازداشت به سر میبرد و بدلیل این ماجرا (منع از کار) ممنوع از ادامه فعالیت در مدرسه میشود؟ گفت: نه چه بازداشتی!؟ این معلم در حال حاضر نه بازداشت شده و ممنوع از کار است."
با توجه به گزارش روزنامه مردم نو و خبرها و گزارش های تکمیلی منتشر شده در این چند روز،و همچنین ناساگاری سخنان مسئول روابط عمومی آموزش و پرورش زنجان می توان پذیرفت که اصل خبر،دروغ نیست و متآسفانه تعرض آموزگار به دانش آموز انجام پذیرفته است اما برای مشخص شدن چند و چون داستان،باید منتظر نتایج تحقیقات قضایی بود. ولی سوء استفاده جنسی از کودکان، مختص مدرسه نیست و پدیده ای اجتماعی و فراگیر است. با این رو هنگامی که در مدرسه رخ می دهد،بحق،نمود و بازتاب منفی بیشتری می یابد. برای جلوگیری از آن،از دید این نگارنده،باید به سراغ دانشگاه فرهنگیان و دوره های تربیت معلم رفت و از کیفیت آنها پرسید؛ همچنین بحث آموزش های ضمن خدمت و آگاهی رسانی به آموزگاران درباره ی حقوق دانش آموزان را جدی گرفت. به جرات می توان گفت که در ایران کمتر آموزگاری را می توان دید که ازکیفیت دوره های تربیت معلم راضی باشد. بسیاری از آموزگاران بر این باورند که در این دوره ها،به موضوع های مهم آموزشی و اجتماعی که آنها در آینده و سر کلاس درس با آن برخورد نموده اند آنچنان که باید و شاید پرداخته نشده است. یکی از همین موضوع های مهم،حقوق دانش آموزان،و از آن جمله حقوق جنسی آنهاست. در ماده 2 فصل 1 منشور ملی حقوق دانش آموز می خوانیم : " دانش آموز مصون از تعرضات جسمانی ، روانی ، و حیثیتی می باشد و کرامت والای شخصیت انسانی وی باید مورد احترام قرار گیرد." همچنین در ماده 20 چنین آمده : "دانش آموزان حق دارند از آموزش های مربوط به حقوق جنسی برخوردار شوند." داستان خود این منشور ملی حقوق دانش آموز نیز خواندنی است. این منشور،یا بخش بزرگی از آن،در سال 82 – 83 به تایید مجلس شورای دانش آموزی رسید و برای تصویب نهایی به شورای عالی آموزش و پرورش فرستاده شد اما از آن زمان تاکنون در آن شورا مشغول خاک خوردن است! در آغاز دولت یازدهم،برخی خبرها درباره ی به سرانجام رسیدن این منشور منتشر شد اما به زودی،دیگر بار فراموش گشت و هم اکنون هیچ نشانی از آن در مدرسه ها یافت می نشود! روشن است که آگاهی رسانی به آموزگار و دانش آموز درباره ی حقوق متقابل آن دو،باید در کنار موضوع های دیگری همچون نظارت بر عملکرد آموزگاران انجام پذیرد. اما در کل به نظر می رسد که آموزش و پرورش ما،سخت نیازمند روزآمد شدن از نظر آگاهی های نوین آموزشی،حقوقی و مدنی است. یک نکته ی دیگر،واکنش بدنه ی فرهنگیان به این دست خبرهاست. خوشبختانه هم اکنون با گسترش فضای مجازی،امکان اطلاع رسانی گسترده تر و محکوم کردن این سوء استفادهای شرم آور،بیش از پیش فراهم است. فرهنگیان و همچنین گروه های صنفی و مدنی آنها،بایستی سهم خود در این آگاهی رسانی های بایسته را فراموش نکنند.
http://media.roozannews.ir/Original/1395/02/22/FIL18292856.pdf
خبررسانی و آگاهی های حقوقی نوین؛نیاز آموزش و پرورش
خشونت در مدارس کشور ادامه دارد
مهدی بهلولی،روزنامه جهان صنعت،ص جامعه،23 اردیبهشت 95
در روزهای گذشته و در فضا و شبکه های ارتباطی مجازی،خبرهای گوناگونی پخش شد که در آنها از کتک خوردن دانش آموزان توسط آموزگاران شان خبر می داد. برای نمونه درباره ی مدرسه یکی از روستاهای شهرستان لالی استان خوزستان،خبری منتشر شد که ادعا می کرد آموزگار پرورشی مدرسه به هنگام آموزش نماز،چندین دانش آموز را به باد کتک گرفته است. در خبری دیگر از شهرستان کوهدشت عنوان شد یک دانش آموز به طور شدیدی از طرف آموزگار خود مورد ضرب و شتم واقع شده است و عکس هایی هم از دانش آموز منتشر شد که نشان می داد بدن دانش آموز به شدت قرمز و آسیب دیده است. درباره ی این خبر دوم،آموزش و پرورش کوهدشت توضیحی منتشر کرد و در بخش هایی از آن چنین توضیح داد : " به طور قطع وضعیت روشن نیست و در حال پیگیری هستیم و هنوز نمیتوان آن را به معلم نسبت داد. شواهد حاکی از آن است که جراحات روی بدن دانشآموز اثر ضربه نبوده و بیشتر شبیه حساسیت پوستی و یا فصلی است و با توجه به اینکه خانواده دانشآموز اقدامی برای بررسی تخصصی این مشکل نمیکنند هنوز تصمیمگیری جدی نکردیم. شواهد حاکی از غلبه مسائل قومی- قبیلهای و مسئله آموزشی بوده و با توجه به پیگیریهای هر روز آموزش و پرورش به محض آنکه خانواده دانشآموز تمایل به بررسی تخصصی این وضعیت داشته باشند به کمک مراجع مربوطه و پزشک قانونی از منشأ جراحات آگاه میشویم و در صورت بروز تخلف با فرد خاطی به طور جدی برخورد میشود.همچنان پیگیر شرایط هستیم و نتایج بعدی متعاقبا اعلام میشود." یک خبر مهم دیگر هم برمی گردد به سوء استفاده جنسی آموزگار از دانش آموز نه ساله ی دختری به نام ندا در یکی از روستاهای زنجان. این خبر را نخستین بار یکی از روزنامه های استانی زنجان به نام "مردم نو" در تاریخ 14 اردیبهشت منتشر کرد. از آن روز تاکنون خبر و گزارش های تکمیلی دیگری نیز منتشر گردید که نشان می دهند متاسفانه اصل این خبر درست است و به بهمن ماه سال گذشته برمی گردد و پرونده در دستگاه قضایی است و هنوز چند و چون دقیق آن روشن نشده و حکمی صادر نگردیده است. در این ماجرا در سخنان برخی مسئولان آموزش و پرورش زنجان،ناسازگاری هایی دیده می شود. یک روز پس از انتشار خبر در روزنامه مردم نو،خبرگزاری آنا از زبان علی بیات،مدیر روابط عمومی آموزش و پرورش زنجان خبر داد که :" این حادثه در اواخر سال گذشته گزارش شده که توسط مقامات قضایی در دست پیگیری است و هنوز هیچ گونه اتهامی برای معلم به اثبات نرسیده است. تا اعلام نتایج تحقیقات مقدماتی، آموزش و پرورش هیچ گونه اقدامی نمیتواند انجام دهد. این معلم فعلا اجازه تدریس ندارد و در منزل به سر میبرد." اما پنج روز بعد و در نوزدهم اردیبهشت،خبرگزاری ایلنا در همین رابطه گزارش کوتاهی منتشر کرد و در بخشی از آن آورد : "علی بیات،مسئول روابط عمومی اداره کل آموزش و پرورش استان زنجان می گوید که در جریان کامل پرونده نیستم اما ظاهرا تا آنجا که میدانم تجاوزی صورت نگرفته است. این مقام مسئول در آموزش و پرورش استان زنجان در پاسخ به سوالات دیگر که آیا معلم در بازداشت به سر میبرد و بدلیل این ماجرا (منع از کار) ممنوع از ادامه فعالیت در مدرسه میشود؟ گفت: نه چه بازداشتی!؟ این معلم در حال حاضر نه بازداشت شده و ممنوع از کار است."
با توجه به موارد بالا روشن می شود که آموزش و پرورش نیاز به نوعی سیستم و قانون های پاسخگویی تازه و متفاوت دارد. البته جهان مجازی،جهان گسترده ای است و آموزش و پرورش نمی تواند به هر ادعایی که در آن می شود به شتاب پاسخ بگوید اما چنین می نماید که برخی قانون های گذشته ی آموزش و پرورش هم از یک خبررسانی درست و دقیق تر جلوگیری می کند. برای نمونه این که کارگزاران اجرایی مدرسه،درباره ی آنچه در مدرسه می گذرد حق خبررسانی و ارتباط مستقیم با رسانه ها را ندارند. این نگارنده از نزدیک با این مسآله برخورد داشته است. چند سال پیش،یکی از معاونان مدرسه ای که در آن کار می کردم با یکی از خبرگزاری های داخلی کشور،درباره ی یکی از بخشنامه های آموزش و پرورش گفت و گوی کوتاهی کرد. شب همان روز از آموزش و پرورش به مدیر اطلاع دادند که چرا معاون مدرسه این کار را کرده و از او خواسته بودند که فردا معاون را برای پاره ای توضیحات به اداره منطقه بفرستد. آن داستان تا یک هفته ادامه یافت تا خوشبختانه ختم به خیر شد و آن معاون متوجه شد که حق ارتباط با رسانه ها را ندارد! اما آموزش و پرورش باید بپذیرد که این قانون،در جهان کنونی دیگر پاسخگو نیست و حتی تا اندازه ای به گسترش شایعه کمک می کند.
اما اگر از این نکته بگذریم بحث اصلی برمی گردد به وجود خشونت در مدرسه و همچنین سوءاستفاده های گوناگون- و از آن میان سوءاستفاده ی جنسی- از دانش آموزان. درباره ی این موضوع ها،و به ویژه بحث خشونت در مدرسه،در چند سال گذشته در رسانه های همگانی بحث هایی انجام گرفته و گفت و گوها و یادداشت هایی منتشر شده است. در کل می توان گفت که این پدیده ها ریشه یکسانی ندارند و به عامل های متفاوت فرهنگی،آموزشی،اقتصادی و ... برمی گردند اما برای جلوگیری از آنها در کنار خیلی از مسائل و اقدامات دیگر،از دید این نگارنده،می توان و می باید به سراغ دانشگاه فرهنگیان و دوره های تربیت معلم رفت و از کیفیت آنها پرسید؛ همچنین بحث آموزش های ضمن خدمت و آگاهی رسانی به آموزگاران درباره ی حقوق دانش آموزان را جدی گرفت. به جرات می توان گفت که در ایران کمتر آموزگاری را می توان دید که ازکیفیت دوره های تربیت معلم راضی باشد. بسیاری از آموزگاران بر این باورند که در این دوره ها،به موضوع های مهم آموزشی و اجتماعی که آنها در آینده و سر کلاس درس با آن برخورد نموده اند آنچنان که باید و شاید پرداخته نشده است. یکی از همین موضوع های مهم،حقوق دانش آموزان،و از آن جمله حقوق جنسی آنهاست. در ماده 2 فصل 1 منشور ملی حقوق دانش آموز می خوانیم : " دانش آموز مصون از تعرضات جسمانی ، روانی ، و حیثیتی می باشد و کرامت والای شخصیت انسانی وی باید مورد احترام قرار گیرد." همچنین در ماده 20 چنین آمده : "دانش آموزان حق دارند از آموزش های مربوط به حقوق جنسی برخوردار شوند." داستان خود این منشور ملی حقوق دانش آموز نیز خواندنی است. این منشور،یا بخش بزرگی از آن،در سال 82 – 83 به تایید مجلس شورای دانش آموزی رسید و برای تصویب نهایی به شورای عالی آموزش و پرورش فرستاده شد اما از آن زمان تاکنون در آن شورا مشغول خاک خوردن است! در آغاز دولت یازدهم،برخی خبرها درباره ی به سرانجام رسیدن این منشور منتشر شد اما به زودی،دیگر بار فراموش گشت و هم اکنون هیچ نشانی از آن در مدرسه ها یافت می نشود! روشن است که آگاهی رسانی به آموزگار و دانش آموز درباره ی حقوق متقابل آن دو،باید در کنار موضوع های دیگری همچون نظارت بر عملکرد آموزگاران انجام پذیرد. اما در کل به نظر می رسد که آموزش و پرورش ما،سخت نیازمند روزآمد شدن از نظر آگاهی های نوین آموزشی،حقوقی و مدنی است. یک نکته ی دیگر،واکنش بدنه ی فرهنگیان به این دست خبرهاست. خوشبختانه هم اکنون با گسترش فضای مجازی،امکان اطلاع رسانی گسترده تر و محکوم کردن این سوء استفادهای شرم آور،بیش از پیش فراهم است. فرهنگیان و همچنین گروه های صنفی و مدنی آنها،بایستی سهم خود در این آگاهی رسانی های بایسته را فراموش نکنند.
http://jahanesanat.ir/index.php?year=1395&month=02&day=23&category=14&
پادشاهی صنفی
مهدی بهلولی
در صنف هم می تواند پادشاه باشد،دربار و ملکه و ولیعهد هم باشد. پادشاه صنف می تواند "قدیس" باشد یعنی درباریان او را قدیس بدانند. آدمی یاد این شعر مولوی می افتد : "بود شاهی در زمانی پیش از این / ملک دنیا بودش و هم ملک دین". ملکه می تواند دستور دهد که اگر کسی می خواهد حرفی بزند که خدای ناکرده به گوشه ی قبای پادشاه بربخورد نباید در فضای عمومی بگوید یا بنویسد؛ می تواند بیاید در تلگرام، خصوصی بنویسد یا اصلا می تواند بیاید در حضور پادشاه بگوید. پادشاه بی گمان به دیدگاه های مشورتی توجه دارند و همه ی حرف ها را می شنوند و جمع بندی می کنند و برای اقدامات بعدی، تصمیم گیری می نمایند. این که چه تصمیمی خواهند گرفت به خودشان بستگی دارد. تصمیم های ایشان،شخصی است اما وظیفه ی رعیت،پشتیبانی بی چون و چراست،دفاع از تصمیم های پادشاه،و به ویژه پخش سخنان و پوسترهای پادشاه است. اگر رعیتی پیدا شود که بخواهد علنی حرفی بزند خب دستور می دهیم با او برخورد نمایند. رعیت خوب،رعیت گوش به فرمان است. رعیت خوب، رعیتی است که هرگاه پادشاه لازم دید بیاید حرف هایش را به پادشاه و یا نزدیکان او بگوید و برود منتظر تصمیم های همایونی بنشیند. در غیر این صورت،بسا که دارد در زمین دشمن بازی می کند و از جایی خط می گیرد. پادشاه پیش از این هم اعلام کرده که ما با چنین خودسرانی، چای هم نخواهیم خورد. شخص خود من هم با آنها همکلام نخواهم شد.البته پادشاه ما انسان چندان سنگ دلی هم نیست. چندی پیش ولیعهد می خواست گوش دو نفر از کسانی را بپیچاند که جرات کرده بودند برخی انتقادهای در گوشی و خصوصی رعایا را در فضای عمومی بیان کنند اما پادشاه جلوگیری و از خودگذشتگی نمودند و از جرم آن دو خیره سر گذشتند. ولی رعایا نیز باید حد خود را بشناسند،رآفت شاهانه نیز حد و حدودی دارد.
اما باید خدمت ملکه خیالی و پوشالی عرض کنم که هم اکنون در سده ی 21 م میلادی هستیم و بهتر است آرزوی سلطنت را از سرشان بیرون کنند. به گمانم اندکی دیر به دنیا آمده اند!
باز هم بازماندگی از آموزش
مهدی بهلولی،روزنامه آفتاب یزد،ص اول،21 اردیبهشت 95
از چند تا از آموزگاران همکارم پرسیدم که شما تا حالا با خانواده ای برخورد داشته اید که از تحصیل کودک شان در پایه ی نخست دبستان جلوگیری کند؟ پاسخ شان منفی بود. خودم نیز در 12- 13 سالی که در تهران هستم از نزدیک چنین خانواده ای ندیده ام. اما در 6 سالی که در آغاز خدمتم در یکی از منطقه ی محروم بودم دیدم - یا دقیق تر بگویم بارها از همکاران دبستانی ام شنیدم- که در آن منطقه چنین خانواده هایی هستند. آمار هم تآیید می کند که شوربختانه هنوز هم در ایران، کودکانی هستند که سراسر از آموزش به دورند و بی سواد بی سواد بار می آیند. شاید برخی به خاطر مهاجر بودن و شناسنامه نداشتن،و برخی هم به خاطر دشواری های اقتصادی و مشکلات فرهنگی خانواده و منطقه باشد که به چنین سرنوشتی دچار می شوند. به هر دلیل که باشد می توان گفت کودکی که بی سواد مطلق بزرگ می شود بزرگ ترین آسیب زندگی اش را می بیند و از همان آغاز از تجربه ی لذت های معنوی سواد و سوادآموزی بی بهره می ماند. البته کودک بازمانده از آموزش،تنها کسی نیست که به کلی بی سواد باشد. کودکان بسیاری هستند که چند سالی را به مدرسه می روند و پس از آن ترک تحصیل می کنند. بی گمان اگر درباره ی این کودکان از آموزگاران کنونی کشور پرسش کنیم یعنی بپرسیم آیا تاکنون دانش آموزی داشته اید که آموزش و مدرسه را نیمه نصفه رها کرده باشد؟ پاسخ مثبت خواهد بود. خود این نگارنده- چه در گذشته در منطقه ی محروم،و چه هم اکنون در تهران- دانش آموزان دبیرستانی بسیاری داشته ام که درس و مدرسه را رها کرده اند و به اصطلاح به بازار کار پیوسته اند و شده اند کمک راننده ی تریلی،فروشنده ی مغازه،پیک موتوری،و بسیاری از کودکان کاری از این دست.
اگر بخواهیم سنجشی داشته باشیم میان دوره ی دبستان و دیگر دوره های آموزشی،بی گمان از بسیاری لحاظ،دبستان از اهمیت و امتیاز بیشتری برخوردار خواهد بود و به همان میزان،دور و محروم ماندن از این دوره ی آموزشی،آسیب رسان تر به شخص و جامعه. بنابراین باید سخت در فکر این بود که با راهکارهای گوناگون،از بازماندگی کودکان از آموزش،به ویژه آموزش های پیش دبستانی و دبستانی جلوگیری کرد. از چند سال پیش،این بحث مطرح بوده که با خانواده هایی که از تحصیل کودکان شان جلوگیری می کنند قرار است برخورد قانونی صورت گیرد و آنان را به مجازات نقدی محکوم کنند. روشن است که زندگی و سرنوشت یک کودک،سراسر به دست پدر- مادر او نیست و در جایی که خانواده،اینچنین آشکار،مانع رشد و پرورش هستی و زندگی کودک می گردد دولت حق ورود دارد. اما نباید فراموش کرد که اگر این پدیده،ریشه های گوناگون فرهنگی،اقتصادی،اجتماعی،و... دارد- که دارد- راهکار مجازات نمی تواند تنها و بهترین راهکار باشد. ناگفته پیداست که یکی از مهم ترین دلیل های بازماندگی از آموزش،فقر،تنگ دستی و بیکاری سرپرست خانواده است که باعث می شود به فرزند خود،به ویژه پسر،همچون نیروی کار بنگرد. البته فقر،چیز چندان تازه ای نیست و سده هاست که مانع بزرگ آموزش کودکان می باشد و در جای جای ادبیات به جا مانده از گذشته ما هم،از آن سخن رفته است. برای نمونه ناصر خسرو از خانواده هایی گلایه می کند که به خاطر دستمزد ماهانه ی آموزگاران که در آن زمان یک درهم بوده،کودکانشان را از مدرسه رفتن باز می داشته اند : "از غم مزد سر ماه،که آن یک درم است / کودک خویش به استاد دبستان ندهی".
ولی از فقر که بگذریم مهم ترین دلیل، کیفیت پایین آموزش،جذاب نبودن کلاس درس و مدرسه،کمبود آموزگار و مشاور با انگیزه و توانمند،پیوند ضعیف درون مایه ی کتاب های درسی با زندگی دانش آموز،و به ویژه آمار بالای بیکاری دانش آموختگان دانشگاهی است. شاید یک دلیل دیگر هم این باشد که متآسفانه سپهر آموزش ایران،فرهیخته پرور نیست تا نفس خود آموزش و یادگیری،ارزشمند به شمار آید. این است که می بینیم پاره ای از بازماندگان از آموزش،از طبقه ی متوسط و بالا هستند. آموزش در ایران،کیفی نیست،از این رو دانش،ارزش ذاتی چندانی هم ندارد. حتی این روزها،بسیار شنیده می شود که آموزش باید با کار و صنعت پیوند بخورد تا سودمند افتد و به کار آید. آموزش و پرورش نیز بدش نمی آید دانش آموزان را به رشته ی کار و دانش،و هنرستان ها رهنمون سازد اما پنداری فراموش کرده اند که فرهیختگی،اخلاق،و پرورش انسانی فراخور جامعه ی نوین،از هدف های بنیادین آموزش- دست کم تا دوره ی متوسطه – است و نه آشنایی با کار و صنعت. در بند 2 ماده ی 26 اعلامیه ی جهانی حقوق بشر هم می خوانیم : " هدف آموزش،رشد کامل شخصیت انسانی،تقویت احترام به حقوق بشر و آزادی های بنیادین خواهد بود. آموزش باید ترویج تفاهم،مدارا و دوستی در میان همه ی ملت ها و گروه های نژادی و مذهبی را ترویج کند و به فعالیت های[سازمان] ملل متحد در راه حفظ صلح یاری رساند." اما پرسشی که می ماند این است که با افزایش کودکان بازمانده از آموزش،آیا اصل سی ام قانون اساسی که بیان می دارد : "دولت موظف است وسائل آموزش و پرورش رايگان را براي همه ملت تا پايان دوره متوسطه فراهم سازد و وسائل تحصيلات عالي را تا سر حد خودكفايي كشور به طور رايگان گسترش دهد" نیازمند توجه و تفسیری تازه نیست؟ آیا با این شمار از کودکان بازمانده از آموزش،به راستی می توان گفت که دولت های پس از انقلاب به وظیفه ی خود عمل کرده و "وسائل آموزش و پرورش رايگان" را فراهم آورده اند؟
پادشاه و میرزا
مهدی بهلولی
شنیده اید که به روباه می گویند شاهدت کیست می گوید دمم! حالا به "پادشاه" صنف ما هم می گویند شاهدت کیست می گوید "میرزا"! حالا این میرزا کیست؟ "میرزا بنویس" نیست "میرزا پیمانکار" است! پیمانکار هم نبود البته،از قبل "پادشاه" شد پیمانکار. بعد هم بسی حرف ها زده شد که میرزا در پیمانکاریش چه کرده و چگونه بوده است. پیش از آشکار شدن داستان پیمانکاری میرزا،برخی می پنداشتند که میرزا هم تنها یکی از شیفتگان ساده دل "پادشاه" است و صادقانه مشغول عشق ورزی به اوست. آخر میرزا خیلی از "پادشاه" تعریف و تمجید می کرد و کمتر صفتی از اوصاف مردان بزرگ بود که میرزا در حق مرادش روا نمی داشت. ولی بعد روشن شد که نه بابا، میرزا هم اینقدر ساده دل نیست و شیفتگی و عاشقی اش هم بی حساب و کتاب نمی باشد! الان هم میرزا بر همان سبک و سیاق پیشین است و از هر فرصتی بهره می گیرد تا از "پادشاه" و بزرگی هایش بگوید. مثلا به تازگی که برخی در گستره همگانی – و نه در خفا و در گوشی- به خرده از "پادشاه" پرداخته اند میرزا هم خاموش نمانده و این بار شده "میرزا بنویس"! و پس از ساعت ها اندیشه ورزی! و چه بسا مشورت با دیگر درباریان،به این نتیجه رسیده که منتقدانی که از "پادشاه" و تصمیم های همایونی او خرده می گیرند در پی گرفتن تخفیف در حکم قضایی خویش هستند! خواستم به این میرزا پیمانکار متوهم بگویم عزیزم همان به که کمتر بیندیشی و بنویسی!
کار صنفی فرهنگیان، تعریفها و چالشها
مهدی بهلولی
چشم انداز ایران - شماره 91 ارديبهشت و خرداد 1394
از سالهای پایانی دهه 70 که تلاشهای صنفی آموزگاران پس از انقلاب آغاز شد تاکنون که بیش از 15 سال از آن زمان میگذرد چیستی کار صنفی در گستره آموزشوپرورش، همواره یکی از موضوعهای چالشبرانگیز میان کنشگران این صنف بوده است. چالشها گاهی به اختلافهای درازدامن و آسیبرسان هم بدل گشته و باعث پدیدآمدن جداییها و تفرقهها شده است. ناگفته پیداست که برای تلاش و پویشهای نوپای فرهنگیان پس از انقلاب، تا چه اندازه این اختلافها، زیانرسان بوده و به تضعیف کل حرکت عدالتخواهانه و حقخواهانه فرهنگیان انجامیده است. اما نکته درخور درنگ این است که باوجود همه این اختلافها و جداییها، اندیشهورزی و نظریهپردازی چندانی از سوی همین کنشگران صنفی درگیر انجام نگرفته است. آنچه بیشتر دیده شده، گونهای برداشتهای شهودی از کار صنفی است -هرکسی از ظن خود شد یار من- و برداشتهایی که با گذر زمان، آهستهآهسته رنگ و بوی نوعی سنت رفتاری و اندیشگی به خود گرفته است. این اختلافها البته در زمانهایی که جنبش فرهنگیان، نمودهای عینی و بیرونی فراگیر گرفته، نمایانتر گردیده است، اما باگذشت این سالها بسا که زمان آن رسیده باشد که کنشگران صنفی و مدنی فرهنگیان و همچنین اندیشهورانی که به بحثهای جامعه مدنی میاندیشند نظری و روشنتر به این موضوع چالشبرانگیز ورود كنند.
اما شاید بتوان گفت که به هنگام اندیشیدن به کار صنفی و چیستی آن و مرز میان آن با کار اقتصادی و سیاسی، نخستین پرسش این باشد که داریم درباره کار صنفی چه صنفی سخن میگوییم؟ برای نمونه آیا کار صنفی آموزگاران با کار صنفی نانوایان یکسان است؟ آیا کار یک کنشگر صنفی فرهنگی با کار یک کنشگر صنفی نانوا یکی است و هر دو اینها یکجور خواسته و مطلوب را پی میگیرند؟ درباره نهادهای صنفی این دو صنف و وظیفههایشان چه میتوان گفت؟ آیا درست است که همان انتظاری را که از نهاد صنفی نانوایان داریم از نهاد صنفی فرهنگیان نیز داشته باشیم؟ از دید این نگارنده، شاید بهتر باشد که با نگاهی ویتگنشتاینی از نوعی شباهت خانوادگی در میان صنفها سخن بگوییم نه اینکه به دنبال هسته مشترک کار صنفی همه اصناف بگردیم و کار صنفی را همان هسته مشترک ادعایی تعریف کنیم. چنین هسته مشترکی- مشترک میان همه صنفها و در همه زمانها و مکانها- اگر هم به دست آید بیگمان به این میانجامد که پارههای مهمی از کار صنفی ویژه هر صنف، که در آن هسته مشترک ادعایی قرار نمیگیرند، نادیده گرفته شوند یا دستکم به آن با بیاعتنایی برخورد شود.
کارهای صنفی صنفهای گوناگون را میتوان دایرههایی درنظر گرفت که هرچند تایی از آنها با هم همپوشانیهای بیشتری دارند. برای نمونه میان کار صنفی فرهنگیان و کار صنفی استادان دانشگاه، همپوشانیهای بیشتری میتوان یافت تا میان کار صنفی فرهنگیان و نانوایان. مسئله زمان و مکان هم البته مطرح است و بر این همپوشانیها میافزاید یا از آن میکاهد. برای نمونه در زمان و مکانی که فرهنگیان با دشواریهای معیشتی جدیتری روبرو هستند میان کار صنفی آنان و دیگر قشرهای ضعیف و کارگری جامعه، همپوشانیهای بیشتری پدید خواهد آمد. زمان و مکان به خواستههای صنفی هر صنف، گونهای اولویت میبخشد. بدین معنا که گاهی خواستههایی بیشتر نمود مییابند و از اولویت برخوردار میشوند که با دستمزد و معیشت، گرهخوردگی بیشتری دارند و گاهی هم خواستههایی که با شرایط دیگر کاری آن صنف مشخص همبستگی بیشتری دارند. این نگاه به کار صنفی، البته از نوعی پویایی هم برخوردار است و کار صنفی و تعریف آن را ایستا نمیبیند.
برای تعریف کار صنفی آموزگاران، مسئله دیگر تعریفی است که از آموزگار و وظیفههای او داریم. به پیروی از این تعریف است که وظیفه نهاد صنفی فرهنگیان نیز روشنتر میشود. فرض کنید کسی آموزگار را شخصی بداند که وظیفه دارد آنچه در کتابهای درسی آمده را موبهمو به ذهن دانشآموزان فروکند و هیچگونه مسئولیتی درباره درستی یا نادرستی آنچه در کتاب درسی آمده ندارد. آموزگار در این تعریف، به یک فن شناس آموزشگری تبدیل میشود که بایستی به بهترین شیوه، کار انتقال دادهها را انجام دهد. روشن است که چنین آموزگاری، چندان دلنگران آزادی بیان، آزادی اندیشه و سنجشگرانه اندیشی نیست. برای این آموزگار اهمیتی ندارد آنچه دارد در کلاس درس میگوید و آموزش میدهد آموزههایی ایدئولوژیک و محلی هستند یا علمی و جهانی. از دل چنین شیوه آموزشی و چنین آموزگارانی، اگر نهادی صنفی برخیزد نیز در آن به هیچ رو دلنگرانیهای روشنفکرانه جایی ندارد، اما حالا بنگرید به تعریفی که هنری ژیرو، آموزشگر سرشناس امریکایی، از آموزگار و وظیفههای او دارد. به باور ژیرو، آموزگار، در برابر درستی یا نادرستی آنچه به دانشآموز میگوید مسئول است. یعنی آموزگار نمیتواند خود را «مأمور و معذور» بخواند و تنها آنچه در کتاب درسی آمده را به دانشآموز بیاموزاند: «آموزشگری در این معنا، به خوب دریافتن مهارتها و شگردهای آموزشی کاسته نمیشود. بیشتر، همچون کرداری فرهنگی تعریف میگردد که باید در برابر روایتهایی که میآفریند، ادعاهایی که بر خاطرههای اجتماعی میکند و انگارههایی از آینده که مشروع میانگارد، هم اخلاقی و هم سیاسی، پاسخگو باشد» به نزد ژیرو، آموزگار همچنین، در کشمکش بر سر دموکراسی، فرد بیطرفی نیست: «کردارهای آموزشگرانه سنجشگرانه، بایستی از پنهانشدن پشت ادعاهای واقعنگری و بیطرفی، سرباز بزنند و باید تااندازهای، برای پیوند میان نظریه و کردار، در خدمت گسترش امکانهایی برای زندگی دموکراتیک بکوشند» پیداست که اگر نهاد صنفی آموزگاران، چنین تعریفی از آموزگار داشته باشد آنگاه افزون بر کموکاستیهای معیشتی، دلنگرانیهای روشنفکرانه را هم نادیده نمیگیرد و خود را مسئول دفاع از این خواستهها و شرایط کاری فراخور آن میداند و تعریف میکند.
برای تعریف کار صنفی در گستره آموزشوپرورش میتوان از تجربههای جهانی نیز یاری گرفت. بگذارید به یکی از نهادهای مهم فرهنگیان سراسر جهان اشاره کنم. «آموزش جهانی» ) Education International ) آنگونه که بر تارنمای خود آورده «نمایندگی سازمانهای آموزگاران و دیگر کارکنان آموزشوپرورش سراسر جهان را بر عهده دارد» بزرگترین فدراسیون اتحادیههای جهان است که 30 میلیون از کارکنان آموزشوپرورش، در نزدیک به 400 سازمان و در 170 کشور و منطقه سراسر جهان را نمایندگی میكند.» یادآوری اینکه کانون صنفی معلمان ایران هم یکی از نهادهای عضو این فدراسیون جهانی است. آموزش جهانی در بخش معرفی خود و بیان هدفهایش چنین آورده است: «آموزش جهانی، از این اصل پشتیبانی میکند که آموزش کیفی که از سوی دولت تأمین بودجه میشود، بایستی در دسترس همه دانشآموزان همه کشورها باشد / آموزش جهانی، منافع آموزگاران و دیگر کارکنان آموزشی را در سطحی جهانی پشتیبانی و نمایندگی میكند / آموزش جهانی، به رشد سازمانهای دموکراتیک مستقل یاری میرساند تا آموزگاران و دیگر کارکنان آموزشوپرورش را نمایندگی کنند و همبستگی و همکاری میان آنها را بنیاد گذارند / آموزش جهانی از عدالت در جامعه هواداری میکند. با نژادپرستی و بیگانههراسی، میستیزد. با تبعیض بر پایه جنسیت، گرایش جنسی، موقعیتهای اجتماعی- اقتصادی و خاستگاه یا ویژگیهای نژادی یا قومی، مبارزه مینماید / آموزش جهانی، برای پشتیبانی از همبستگی و رسیدن به آن، با دیگر فدراسیونهای جهانی اتحادیهها و دیگر سازمانهای خویشاوند، کار میکند / آموزش جهانی، صدای کارکنان آموزشوپرورش است در سراسر جهان / ما از آموزش کیفی، پشتیبانی میکنیم. ما از منافع آموزگاران و دیگر کارکنان آموزشوپرورش پشتیبانی میکنیم. ما از عدالت در جامعه، پشتیبانی میكنیم.»
خواست برقراری عدالت، برداشتهشدن تبعیض جنسیتی، نژادی و قومی و خواست همبستگی با دیگر سازمانهای خویشاوند، بهآسانی میتواند انگ سیاسی بخورد. یعنی خواستههایی سیاسی دانسته شوند و نه «صنفی». آموزش جهانی البته خود را نهادی «صنفی» و «غیرسیاسی» تعریف نمیکند. این نکته هم را باید در نظر گرفت که برخی از مهمترین عضوهای آموزش جهانی، در برخی از «سیاسی»ترین رخدادهای جامعه خود، دخالتهای آشکار دارند. برای نمونه در انتخابات گذشته امریکا، دو نهاد صنفی مهم و گسترده فرهنگیان امریکا، از اوباما اعلام هواداری کردند.
اگر به این نکته هم دقت کنیم که مفهومهای علوم انسانی و اجتماعی، تعریفهای کمابیش سیال دارند و چندبعدی و وابسته به زمینهاند بهتر میتوان دانست که تا چه اندازه تعریف کار صنفی، بهگونهای ایستا و تنها و تنها پیرامون خواستههای معیشتی، سخت و بهدوراز واقعیتهای روز آموزش در سطح جهان است.
با استناد به آنچه در بالا آمد، میتوان گفت که تعریف یکبعدی کار صنفی فرهنگیان، به از دستدادن دیگر بعدهای آن میانجامد. مرزگذاری میان صنف و سیاست و اقتصاد، به هیچ رو آنگونه که برخی میپندارند آسان نیست. از دید این نگارنده، هر خواستی که توجیه قابلقبول آموزشی بیابد و در آموزشوپرورش نوین جهان، بهعنوان یکی از شاخصهای تعریف آموزشوپرورش دانسته شود میتواند خواستهای صنفی به شمار آید. ناگفته پیداست که تعریف روشن، همهپذیر و ایستایی از آموزشوپرورش، آموزگار و خواستههای آموزشی در دست نیست و از همین رو نیز، نهادهای صنفی فرهنگیان هم گوناگون میگردند. بد نیست به این نکته هم اشاره کنم که شاخصهای تعریفکننده آموزشوپرورش کیفی، در حال دگرگونیاند. برای نمونه میتوان به «آموزش زبان مادری» اشاره كرد که آهسته – آهسته دارد به یکی از شاخصهای تعریفکننده آموزش کیفی تبدیل میگردد.
اما بگذارید در این نوشته، به نکته دیگری هم بپردازم. در بیش از 15 سال گذشته، در میان فرهنگیان، سنتهای گوناگونی از کار صنفی پدید آمده است. این نگارنده این سنتها را در یک دستهبندی پنجگانه میبینم:
1. در برداشت نخست از کار صنفی آموزگاران، کمبود حقوق و مزایای مادی فرهنگیان، از برجستگی ویژهای برخوردار است. گرچه این مسئله دلنگرانی همه کوشندگان فرهنگی و شاید همه فرهنگیان باشد، اما در این برداشت، پیگیری کاستیهای مادی و حقوقی، کمابیش، شاخص اصلی و شاید تنها شاخص تعریفکننده کار صنفی است؛ البته به مسئله جایگاه آموزگاران در تصمیمگیریهای آموزشی هم اهمیت داده میشود، اما همانگونه که گفته شد هسته بنیادین کار صنفی، پیگیری خواستههای مادی است. در میان صنف و سیاست هم مرزی روشن و قاطع کشیده وجود دارد و بهشدت از کار سیاسی و ورود به دولت، قدرت و هر نوع کنشی که بعد سیاسی نمایانی دارد- همانند انتخابات مجلس، شوراهای شهر، ریاستجمهوری- پرهیز میشود. به نزد برخی از افراد این گروه، ورود مفاهیم نو به گفتمان آموزشی، همانند دموکراسی، حقوق بشر، حقوق شهروندی و اخلاق جهانی نیز سیاسیکردن آموزش به حساب میآید و باید از آن دوری جست.
2. برداشت دوم، درست در برابر برداشت نخست، هیچگونه هویت مستقلی برای کار صنفی در گستره آموزشوپرورش قائل نیست و کار صنفی را متغیر وابستهای میداند از سیاست. یعنی سیاست، متغیر آزاد و مستقل و اثرگذار است و آموزشوپرورش متغیر وابسته. پس تا مسئله ما در سیاست حل نشود،آموزشوپرورش هم رو به بهبودی نخواهد گذاشت. در این سنت، کار صنفی، زیر کار سیاسی تعریف میشود و همه تلاشها، در راستای دگرگونیهای و اصلاحات سیاسی انجام میپذیرد تا از این رهگذر، بهبودی در آموزشوپرورش – چه در بحث معیشت فرهنگیان و چه در دیگر مسائل آموزشی و مدیریتی- رخ نماید. ازاینرو، نزدیکشدن به مراجع قدرت و ورود به مسائل سیاسی هم روا و بایسته است.
3. در برداشت و سنت سوم- دانسته یا نادانسته- پیوند سختی پدید آمده است میان کار صنفی و زندان. کلیدواژههای این سنت، زندان، توبیخ، دادگاه، تبعید و... است. راهبرد کوششهای صنفی برخی از افراد این گروه گویی با زندان تعریف میشود یا شاید بهتر است بگوییم که راهبرد آنها، چنین نمودی یافته است: تلاش و مبارزه صنفی از رهگذر زندان. گرچه برخی از این کسان، راستین و به درجههای گوناگون به این روش وفادارند، اما بسیاری هم با اینکه در عمل وفاداری کمی به این راهبرد نشان داده و میدهند، ولی سخت از هواداران و مبلغان این روش هستند و از آن بسیار سخن میگویند و پوششی ساخته و میسازند برای بیکنشی خود. بحث اندیشه آموزشی و جستارهای آموزشوپرورش نوین، چندان در این سنت جایگاهی ندارد و به نزد برخی از این طیف، ناچیز و بیارزش هم شمرده میشود. نه اینکه این افراد به هیچ رو اهل اندیشه نیستند، اما از زندان بیشتر سخن میگویند تا اندیشه و زندانرفتن و درگیری با حکومت- البته بیشتر برای اصلاح - را، شاخص بهتری برای تعریف کار صنفی میدانند. بیشتر دلنگرانی آنها، فضای امنیتی آموزشوپرورش است و سخت به آن میتازند. ارزیابی کار این گروه آسان نیست. به هر رو، برخی از این به زندان افتادنها و رفتنها، به ناگزیر بوده است و بیگمان دلخواسته این افراد نبوده و نیست، اما گاهی احساس میشود که برخی از کنشگران، بهنوعی از این برخوردهای حکومتی و امنیتی استقبال هم میکنند.
4. در برداشت و سنت چهارم، کار صنفی، بیشتر به سرگرمی نزدیک است تا یک کار هدفمند! گاهی برویم جلسه، گاهی نرویم. بیشتر کاری عشقی مینماید. هر هفته یک روز بعدازظهر گرد هم جمع شویم و درددلی کنیم و از دشوارهای اقتصادی بنالیم و یا چرتوپرت بگوییم و بخندیم و به یکدیگر تیکه بیندازیم و یا با اندیشههایی دقیانوسی و تئوری توطئه، که همه کارها دست خودشان است و از کسی کاری ساخته نیست و همه را به بازی گرفتهاند و ... تحلیل سیاسی – فرهنگی بکنیم! تا جایی که میتوان همه کارها را دست حکومت بدانیم و بازی حکومت و جایی که کم آوردیم بازی انگلیس و امریکا. اندیشهای، نوآوری، جستوجویی و پژوهشی، از هیچکدام خبری نیست. هوا هم که پس شد و امنیتی، دیگر پیدایمان نیست. تا روزی و روزگاری دیگر، که باز بنشینم از دو- سه بازداشت چندساعته و یا یکی- دو روزه گذشته خودمان سخنها بگوییم و هی افتخار کنیم که بله، فلان روز فلان شد و ...
5. در برداشت پنجم، آموزش نوین و جستارهای تازه آموزشوپرورش، جایگاه ویژهای دارد. کنش صنفی، هدفمند، جدی، بهروز و مطالبهگر است. کنشگران این طیف، بیشتر از رفتار و اندیشههای نوین آموزشی میگویند و مینویسند. پیوند با روزنامهها و رسانهها را جدی میگیرند. کاستیهای آموزشوپرورش و سخنان فرادستان آموزشوپرورش را پیگیری میکنند و بهنقد میپردازند. برنامههای روز آموزشوپرورش را دنبال میکنند و با توجه به فضای اجتماعی- سیاسی، تندتر یا کندتر موضع میگیرند؛ البته سروکارشان با مراکز امنیتی افتاده و میافتد اما در بیرونماندن خودشان را ثمربخشتر از به زندان افتادن میدانند. در اندیشه اغلب این افراد، میان آموزشوپرورش و کار صنفی از یکسو و سیاست از سوی دیگر، پیوندی دوسویه برقرار است یعنی آموزشوپرورش و سیاست در میانکنشاند و نه یک رابطه یک سویه- که در آن رو، کار صنفی، سراسر بیبنیاد میگردد. در این طیف هم البته اختلاف اندیشه بسیار دیده میشود اما گویا شاخص اصلی تعریفکننده این افراد، اهمیت به نوآوریهای اندیشگی آموزشی است.
* لودویک ویتگنشتاین، فیلسوف نامی اتریشی، نظریهای دارد که از آن به نام «شباهت خانوادگی» یاد میشود. ویتگنشتاین، در یکی از کتابهای مهم خود با عنوان «پژوهشهای فلسفی» و در رد یکی از اندیشههای دوره نخستین خود- زبان دارای ساختار منطقی یگانه است – چنین آورده است: «کارهایی را که ما «بازی» مینامیم... در نظر بگیرید. منظور من بازیهای روی صفحه، بازی با ورق، بازی با توپ، بازیهای المپیک و مانند آنهاست. در میان همه آنها، چه چیزی مشترک است؟- نگویید باید چیزی مشترک وجود داشته باشد وگرنه آنها اصلاً «بازی» خوانده نمیشوند، بلکه نگاه کنید و ببیند آیا درمیان همه آنها چیزی مشترک وجود دارد، زیرا اگر به آنها نگاه کنید، چیزی را که در میان همه آنها مشترک باشد، نخواهید دید، بهجز شباهتها، روابط و مجموعهای کامل از آنها در آن... و نتیجه این بررسی چنین است: ما شبکه پیچیدهای از شباهتها میبینیم که با هم، همپوشانی و تقاطع دارند... من نمیتوانم برای مشخصکردن این شباهتها، اصطلاحی بهتر از «شباهتهای خانوادگی» تصور کنم؛ زیرا شباهتهای مختلف میان اعضای خانواده: ساختمان بدنی، خصوصیات چهره، رنگ چشم، طرز راه رفتن، خلقوخو و... به همان طریق، همپوشانی و تقاطع دارند و من خواهم گفت: «بازیها» خانوادهای را تشکیل میدهند».
http://www.meisami.net/Cheshm/Cheshm/Cheshm/ch91/ch91-27.htm
مدرسه جای مغازه نیست
شهرزاد همتی،روزنامه شرق،4 خرداد 95
هر روز خبر تازهای از تجاریسازی به گوش میرسد، گویا قرار است هر مکانی با هر عملکردی به سوددهی برسد. روز پیش، علیاصغر فانی، وزیر آموزشوپرورش در گفتوگو با خبرگزاری فارس در پاسخ به سؤالی به این شرح «در گذشته بحثهایی مبنی بر درآمدزایی از حیاط مدرسه مانند ایجاد مغازه به نفع مدرسه، مطرح شده بود؛ آیا این موضوع بررسی شد؟» اظهاراتی کرد که در خوشبینانهترین حالت میتوان، عنوان مدرسهخواری به شیوه قانونی را بر آن گذاشت. او در سخنان خود گفت: «ممکن است یک مدرسه حیاط خیلی بزرگی داشته باشد که برِ خیابان هم باشد؛ مثلا فرض بفرمایید ما چهار مغازه از گوشه مدرسه به سمت بیرون احداث کنیم و منافعش را خرج مدرسه کنیم. این یکی از پیشنهادهایی هست که حتی مجلس شورای اسلامی، به ما اجازه این کار را داده است، منتها ما هنوز عملیاتی نکردیم و در حال مطالعه هستیم؛ یعنی هیچ منع قانونی ندارد».اگر چه فانی در ابتدای صحبتهای خود دراینباره گفت: «دراینخصوص پیشنهادات زیادی مطرح است و نامههای متعددی به دست ما میرسد؛ افرادی نیز وقت میگیرند و با پیشنهاداتی به وزارتخانه میآیند، اما خیلی از پیشنهادها عملیاتی و اجرائی نمیشود؛ البته نه اینکه ما نخواهیم، بلکه احساس میکنیم این پیشنهاد یک بُعد را حل کرده و چهار بُعد را خراب میکند». بااینحال پرسشهای بسیاری در زمینه این اظهارنظر وزیر به میان میآید که به نظر میرسد قبل از هر چیز باید به آنها پاسخ داده شود. پرسشهایی به این شرح: «خودکفاکردن مدارس قرار است با چه هدف و قیمتی در دستور کار قرار گیرد؟ این کار چه مقدار از سرانه فضای آموزشی کشور را که در شرایط کنونی هم بسیار اندک است خواهد کاست؟ با فرض انجام این کار قرار است در این مجتمعهای تجاری که از مدارس بیرون میزنند چه کالایی به فروش برسد که ساحت مدرسه را به چالش نکشد؟ وزیر آموزشوپرورش چندی پیش اعلام کرده بود: طرحی را مد نظر داریم تا از امکانات و فضای مدارس در زمینه تبلیغات متناسب با فرهنگ حاکم بر مدارس استفاده کنیم. این گفته فانی بلافاصله با عنوان تبدیل دیوارهای مدارس به بیلبوردهای تبلیغاتی منتشر شد. حالا هم قرار است مدارس تجاریسازی شوند. مهدی بهلولی، مدرس و فعال صنفی در گفتوگو با «شرق»، با اشاره به اینکه خصوصیسازی مدارس از دیرباز مطرح بوده، میگوید: «پیش از این هم گفته بودند بشود از ظرفیت تجاری مدارسی که در لبه خیابان قرار دارند، استفاده کرد.
حتی مطرح شده بود اگر مدارسی در مراکز تجاری قرار دارند، تبدیل به پاساژ شوند و ساختمان مدرسه به محل ارزانتری منتقل شود. این بحث متعلق به امروز و دیروز نیست و باید دید وزارت آموزشوپرورش چه سازوکاری برای اجرای آن در نظر گرفته است». وی با تأکید بر اینکه تأسیس مغازه در مدارس فضای آنها را کوچک میکند گفت: «تا جایی که من اطلاع دارم مدارسی که در اماکن تجاری هستند حیاط بزرگی ندارند. من خودم در مدرسهای بودم که در مکان تجاری بوده و ٥٠٠ نفر دانشآموز داشته و حیاط و فضایش خیلی کم بود. به نظر میرسد این کار یکجور گرفتن فضای بازی و تفریح و زنگ ورزش از دانشآموزان است». این فعال صنفی تأکید کرد: «به نظر من بزرگترین ضربهای که این مسئله خواهد زد کوچککردن فضای دانشآموزان است. در مدارسی که در مراکز تجاری واقع شدهاند، چون با استانداردهای سابق ساخته شدهاند، فضا بسیار کوچک است و بنابراین با این کار کوچکتر هم خواهند شد. من فکر میکنم هدف اصلی آموزشوپرورش صرفهجویی است و میخواهد برای خودش درآمدزایی کند، این دید به آموزش کیفی نخواهد رسید و به آموزشوپرورشی میرسد که ما چیزی به نام آموزش داریم تا به آن مدرک بدهیم، اما بحث امکاناتی که به وسیله آن فرد فرهیخته تربیت شود، کلا فراموش میشود. مسئولان باید مدرسهها را بزرگتر کنند و شاد کنند تا مدرسه جذاب شود. وقتی در مدرسهای با حیاط 20 در 30 متری یکچهارمش را مغازه میکنید، مدرسه تبدیل به واحدهای آپارتمانی مثل مدارس خصوصی میشود».
تجویز روانگردان در پانسیونهای مطالعاتی!
صبا حسینی،روزنامه آرمان،4 خرداد 95
روز گذشته سخنگوی آموزش و پرورش شهر تهران نسبت به آسیب هایی که در کمین دانش آموزان در پانسیون های مطالعاتی است، هشدار داد. مسعود ثقفی این پانسیون ها را غیرمجاز و آسیبزا توصیف کرد و گفت: حتی این احتمال وجود دارد که پانسیون های مطالعاتی برای رفع خستگی دانش آموزان داروهای روانگردان در اختیار آنها قرار دهند. این درحالی است که در سال های اخیر کمبود فضای مطالعه در مدارس و آپارتمان ها به رواج پانسیون های مطالعاتی به ویژه در تهران و دیگر شهرهای بزرگ منجر شده است.
قرار دادن دانش آموز در فضایی بسته و نگهبانی از او ویژگی پانسیون هایی است که والدین برای رفتن فرزندانشان به آنجا ماهانه بین ۲۵۰ تا ۳۵۰ هزار تومان پرداخت می کنند؛ پانسیونهایی که صرفنظر از اینکه اعلام شده هیچ مجوزی ندارند از سلامتی غذاها و خوراکی هایی که در اختیار دانشآموزان میگذارند نیز اطلاعی وجود ندارد. این در حالی است که افزایش مصرف روانگردان ها در قالب قرص های شب امتحانی را در میان دانش آموزان به ویژه کنکوری ها طی سالهای اخیر شاهد هستیم. از سوی دیگر ماراتن نفسگیر شرکت در کنکور و موفقیت در آن هم به بخش بزرگی از دغدغههای والدین و دانش آموزان در مقاطع مختلف تحصیلی تبدیل شده است؛ کنکوری که هنوز هم در مورد لزوم یا عدم لزوم وجود آن شک های زیادی وجود دارد. با این حال بازار کلاس ها و موسساتی که از این آب گلآلود ماهی می گیرند همیشه داغ است.
شهریه هر ماه ۲۵۰ هزار تومان!
پانسیون های مطالعاتی تعدادشان کم نیست. کافی است این عنوان را در موتور جستوجوگر گوگل وارد کنی تا صدها نام موسسه آموزشی مقابل دیدگانت نقش ببندد، اما همه شرایط مشابهی برای ثبت نام دارند. این موسسات با در اختیار داشتن مشاوران تحصیلی در کلیه رشته ها برای دانش آموزان برنامه ریزی می کنند تا آنها به قول خودشان از زمان خود به بهترین شکل استفاده کنند. در تبلیغات یکی از پانسیون های مطرح مطالعاتی که آنطور که در سایت آن مشخص است چندین مجوز از دستگاههای مختلف دارد و البته نام آموزش و پرورش در هیچ یک از آنها نیست، آمده است: «دانش آموزا از صبح تو مدرسه هستن و عصر وقتی می رن خونه احتیاج دارن یه ذره استراحت کنن. اما استراحت یه ذره زیادی طول می کشه و تا پاسی از شب ادامه پیدا می کنه. بعد از اون هم زمان صرف شام و دیدن سریال و... بعد اون هم که با یه ذره مطالعه وقت خواب می شه! پس یه عالمه وقت تلف میشه!یه سری دیگه از دانش آموزا هم می خوان درس بخونن و وقت کم تلف می کنن، اما شرایط خونه مناسب نیست: سر و صدا ، رفت و آمد و... تو پانسیون عادت های خوب مطالعه ایجاد میشه و زمانهای تلف شده به حداقل میرسه. در ادامه این تبلیغات آمده است: پانسیون مطالعاتی دانش آموزان از ساعت سه بعد از ظهر تا ساعت ۹ شب فعالیت می کنه، اعضای پانسیون مطالعاتی طبق برنامه ای که در اختیارشون قرار می دیم مطالعه میکنن و تمام مدت توسط دوربین کنترل می شوند تا درس بخونن. هزینه ثبت نام و شرکت در این پانسیون مطالعاتی به ازای هر ماه ۲۵۰ هزار تومنه.»
رفع خستگی دانشآموزان با داروهای روانگردان
روز گذشته سخنگوی آموزش و پرورش شهر تهران نسبت به رواج پدیده پانسیونهای مطالعاتی و آسیبهای در کمین دانشآموزان در این مکانهای پُر آسیب هشدار داد. به گزارش تسنیم، مسعود ثقفی اظهار داشت: به تازگی با پدیدهای با عنوان پانسیونهای مطالعاتی روبهرو شدهایم که دانشآموزان را بهویژه در پایه دوم و سوم متوسطه با تبلیغات فریبکارانه در مکانهایی خارج از مدرسه جمع میکنند.او افزود: این مکانها وابستگی به آموزش و پرورش ندارند و به دلیل آسیبهای اجتماعی و موارد غیراخلاقی متعدد از سوی آموزش و پرورش تایید نشده و مجوزی به آنها اعطا نمیشود.سخنگوی آموزش و پرورش شهر تهران کفت: به خانوادهها هشدار میدهیم که به هیچ عنوان فریب تبلیغات این مکانها را نخورند و حتی این احتمال وجود دارد که پانسیونهای مطالعاتی برای رفع خستگی دانشآموزان داروهای روانگردان در اختیارشان قرار دهند. برخی دانشآموزان برای آمادگی در امتحانات نهایی یا کنکور و مطالعه به این پانسیونها مراجعه میکنند، اما خانوادهها باید هوشیار بوده و فرزندان خود را به این مکانهای پُر آسیب نفرستند. ثقفی افزود: از اداره اماکن نیروی انتظامی و قوه قضائیه درخواست میکنیم با این پدیده به صورت قاطع برخورد کنند.
محیط آرام در عید نوروز
در سایت یک پانسیون مطالعاتی دیگر اردوی نوروز تبلیغ شده و به پدر و مادرها پیشنهاد شده برای اینکه عید راحت و بی دردسری داشته باشند، دانش آموزان خود را برای آمادگی بیشتر در کنکور به این محیط ها ببرند. بحث استانداردهای آموزشی و فضای آرام لازمه تحصیل است و اگر خانواده ای نتواند محیطی آرام برای تحصیل فرزندان خود ایجاد کند، با وضیعت مدارس ما دانش آموز محال است بتواند در مدرسه این محیط آرام را برای درس خواندن پیدا کند. نتیجه چنین روندی رواج موسسات غیر مجاز در قالب پانسیونهاست که آسیبهای دیگری را به دنبال دارد. هزینه اردوی مطالعاتی نوروز ۳۵۰ هزارتومان درج شده که مربوط به نوروز۹۵ بوده است. در توضیح شرایط ثبت نام در اردو آمده است: صبحانه و میان وعده از سوی موسسه است و بقیه وعده های غذایی باید توسط فرد یا از منزل آورده شده یا خریده شود. غیبت از اردو یعنی حذف و عدم بازگشت شهریه و ورود و خروج فقط طبق ساعت دقیق و مشخص شده امکان پذیر است
فرهنگ غلط آموزشی و چشم و همچشمی
یک کارشناس مسائل آموزشی با بیان اینکه حد مطلوب فضای آموزشی در ایران ۵۰ درصد کمتر از استانداردهای جهانی است، به «آرمان» می گوید: سرانه فضای آموزشی مطلوب به ازای هر دانشآموز شش تا هشت متر است، اما در حال حاضر سرانه فضای آموزشی به ازای هر دانشآموز حدود یک متر است. مهدی بهلولی می افزاید:دلیل اینکه خانواده ای تمایل دارد ماهی حدود ۳۰۰ هزار تومان هزینه کند تا فرزندش در جایی خاص تحت عنوان اردو درس بخواند، کمبود فضای مطالعاتی در کشور نیست، بلکه به دلیل فرهنگ غلطی است که بر آموزش و پرورش و خانواده های ما حاکم است. این کارشناس با اشاره به روند مدرکگرایی و تمرکز بر کنکور می گوید: آموزش و پرورش باید ریشهیابی کند که چرا تعداد موسسات مجاز و غیرمجاز کنکور به یکباره در کشور این همه زیاد شد. وقتی نظام آموزشی تنها بر مدرک و نمره تاکید کند، نتیجه آن رقابتی ناسالم و شکلگیری موسساتی از این دست است که برای کسب سود دست به هر کاری می زنند. به گفته بهلولی در کشور ما هیچ اردوی علمی، فرهنگی و حتی هنری برای دانش آموزان و دانشجویان برگزار نمیشود و اردوهای پانسیونهای مطالعاتی هم به عنوان اردوی مطالعاتی و با هدف درآمدزایی ایجاد شده در حالی که باید مشتریان این اردوها هم بررسی شوند. او می گوید: بیشتر خانواده هایی که توان مالی بالایی دارند برای چشم و هم چشمی فرزندان خود رابه این موسسات می فرستند، در حالی که نه تنها از نظر علمی این موسسات موثر نیستند، بلکه به دلیل نداشتن مجوز ممکن است منجر به ایجاد مشکلات دیگری هم برای دانش آموزان بشوند که قابل جبران نباشد.
درآمدی به آموزش نوین ایران
مهدی بهلولی،دوماهنامه چشم انداز ایران،شماره 78،اردیبهشت و خرداد 92
تاریخ دگرگونی های آموزش و پرورش ایران در دو سده ی گذشته،و گذر از مکتب خانه به مدرسه،با تاریخ دگرگونی های فرهنگی،اجتماعی و سیاسی ایران،همبسته است. به سخن دیگر،بررسی دگرگونی های آموزشی،بایستی در بستر فراخ دگرگونی های اجتماعی دیده شوند و نباید رخدادهای کلان آموزشی را از رخدادهای کلان اجتماعی جدا دانست. شکست ایرانیان در جنگ های ده ساله با روس ها در دوران قاجار،تنها شکستی نظامی نبود که از نادرستی راهبردی نظامی ناشی شده باشد،نشانی بود از فرسودگی و واپس ماندگی پاره های فرهنگی- اجتماعی،و از آن میان،آموزش مکتب خانه ای. از این رو،برای بررسی فراگیر دگرگونی در آموزش،بایستی به گستره های بسیاری توجه نمود،که البته کاری است فراتر از نگارش این جستار کوتاه. این نوشتار می کوشد که تا اندازه ای،و با تمرکز نسبی بر رویدادهای آموزشی اثرگذار،به درآمدن آموزش نوین نگاهی گذرا بیندازد.
با این که بسیار شنیده شده که راه اندازی دارالفنون در 1268 ق،سرآغاز نوشدن آموزش و پرورش ایران می باشد اما برخی رخدادهای پیش از بنیادگذاری دارالفنون را هم نباید از دیده دور داشت. سه تا از این رخدادهای برجسته،1. فرستادن دانشجویان به غرب برای فراگیری دانش های نوین،2. راه اندازی مدرسه های خارجی در تهران و برخی دیگر از شهرهای ایران،و 3. بازدید پاره ای از سران و شخصیت های سیاسی از نهادهای آموزشی غرب می باشد که در بررسی دگرگونی های آموزشی ایران،درخور درنگ و اندیشه اند. پیرامون چهل سال پیش از گشایش دارالفنون،شماری از جوانان ایرانی،برای فراگیری دانش های نوین به غرب فرستاده شدند. داستان بسیار آشنا و شنیده شده ای است که پس از شکست ایرانیان از روس ها،عباس میرزا ولیعهد و پسر فتح علی شاه قاجار،تصمیم می گیرد که برای یادگیری دانش های نوین،شماری از جوانان را به غرب بفرستد. در سال 1225 ق برای نخستین بار این کار انجام می پذیرد و نخستین شاگردان- دو نفر- به انگلستان فرستاده می شوند. ناگفته نماند که اینها نخستین ایرانیانی نبودند که برای فراگیری دانش به دنیای غرب سفر می کردند. در دوران نادرشاه افشار هم چند نفر برای فراگرفتن صنعت کشتی سازی به روسیه فرستاده شدند. اما این کار در دوره ی قاجار،بیشتر و به سامان تر از پیش،انجام پذیرفت و از پیامدهای بسیار چشمگیرتری هم برخوردار گشت،و از این رو می توان آن را سرآغازی به شمار آورد برای نو شدن آموزش در ایران. از زمان عباس میرزا تا پایان دوره ی قاجار،نزدیک به هزار نفر به کشورهای غربی فرستاده شدند تا طب،مهندسی،ریاضی،پیاده نظام،علوم سیاسی،حقوق،زبان های خارجی،کاغذ سازی،دانش ذوب آهن و ... بیاموزند و به ایران برگردند- این را هم بگوییم که همه کسانی که فرستاده شدند مرد بودند. اما درباره ی اثرگذاری فرستادن دانش آموز و دانشجو به غرب- درچیزی نزدیک به یک سده پیش از مشروطیت- و درست یا نادرست بودن آن،و تآثیری که این بازگشتگان بر دگرگونی های فرهنگی- اجتماعی جامعه ایران بر جای نهادند،بحث های بسیاری درگرفته است. {برخی مانند م.س. ایوانف،در کتاب "انقلاب مشروطیت ایران"،فعالیت روشنفکری ایران،که پیش درآمد انقلاب مشروطیت شد را،ره آورد دانشجویان ایرانی بازگشته از خارج،به ویژه ... مدرسه های روسیه می داند.} و البته دیگرانی هم بوده اند که در خرده بر رفتار و کردار بازگشتگان سخن گفته اند، این که فرستاده شدگان زبان ملی شان را فراموش کرده اند و با لهجه ی نیمه فارسی- فرنگی سخن می گویند و "مشتی اخلاق رذیله و امراض مزمنه به ارمغان آورده اند." ناگفته نماند که برخی از استادانی که در دارالفنون به آموزش پرداختند نیز،از میان همین فرنگ رفتگان بودند. به هر رو،هم اکنون و با گذشت پیرامون دو سده از نخستین اعزام ها،بسیاری از پژوهشگران پذیرفته اند که فرستادن دانش آموز/ دانشجو به خارج،در دگرگونی شیوه های آموزش کارگر افتاده است. برخی نیز از اثرگذارهای فراتری سخن گفته اند : «اعزام ها و بازگشت محصلین،سبب رواج فرهنگ غرب و آشنایی ایرانیان با افکار نو و مفاهیم لیبرالیسم و آزادی،تجدد خواهی و انتشار روزنامه و تآسیس انجمن های سری و انتقاد از اوضاع سیاسی و اجتماعی شد و بذر نهفته ی ضدیت با حاکمیت استبداد را رویاند و حرکت آزادی خواهی را جهت داد. اندیشه های حکومت مبتنی بر قانون و عدالت اجتماعی را قوام بخشید.»
اما برپایی مدرسه های خارجی در ایران،می تواند عامل دومی باشد در آشنایی ایرانیان با آموزش و پرورش نوین. نخستین مدرسه ی خارجی،نزدیک به هفتاد سال پیش از مشروطیت بنیاد گردید. این مدرسه را پرکینز آمریکایی در سال 1254 ق در شهر رضاییه برپانمود. در این مدرسه " افزون بر تدریس موادی از دانش نوین،قالی بافی و آهنگری هم به کودکان آموزش داده می شد. محمد شاه اجازه ی گشایش مدرسه را داد و «نسبت به تدریس مواد تاریخ و جغرافیا و هندسه و حساب که در ایران آن زمان از مواد درسی ضعیف و مورد بی اعتنایی بود،اظهار تمایل نمود.» اوژن فرانسوی هم در 1255 ق در تبریز،و دیگر "لازاریست" ها در جلفا،سلماس،تهران و اصفهان دست به راه اندازی مدرسه زدند و از این رو هم به بنیانگذاران مدرسه در ایران نامبردار شدند. این مدرسه ها تا سال ها در ایران به کار ادامه دادند و در کتاب های گوناگون آن زمان،به شرایط آموزش در آنها،بیش یا کم،پرداخته شده است. برای نمونه در یکی از سفرنامه های خارجیان سفرکرده به ایران،درباره ی مدرسه ی آمریکایی ارومیه- البته گویا در سال های نخست مشروطیت- آمده است : { مدرسه ی فیسک،تسهیلات مخصوص برای آموزش دختران فراهم آورده است و دختران در این مدرسه تعلیمات خوبی فرا می گیرند. کالج ارومیه که سال ها پیش به وسیله ی اعضای هیآت آمریکایی تآسیس شده،جایی است که پسران فرصت دارند در آنجا تحصیلات بالاتری را دنبال کنند. ساختمان های مختلف کالج...عبارت است از تالارهای ساده اما سودمند و پاکیزه،موزه های کوچک،کتابخانه و اتاق های کار،بالاخره باید از درمانگاه و داروخانه ی رایگانی نام برد که زیر نظر دکتر کاکرن اداره می شود.}
نکته ی مهم درباره ی این مدرسه های خارجی،این است که در روند پیشبرد کار خویش،کمابیش توانسته بودند با جامعه ی زمان خود،پیوند بیابند و تا اندازه ای بر اندیشه مردم اثر بگذارند : « مردم شهرهایی که این مدارس در آنها تآسیس شده بود،حداقل در جریان بخشی از برنامه ها و شیوه های آموزشی نوین قرار می گرفتند. این مدارس هم سعی در تبلیغ و جذب افکار مردم داشتند. از این رو مانعی در تحصیل ایرانیان در این مدارس فراهم نمی کردند و در مواردی با دعوت از ایرانیان،آنها را در جریان برنامه های آموزشی و تربیتی خود قرار می دادند. این اقدامات در تحول فکری ایرانیان نسبت به تعلیم و تربیت نوین موثر افتاد.» گفتنی این که شمار این مدرسه ها،تا سال 1329 ق که گشایش آنها به یکی از وظایف شورای عالی معارف تبدیل شد،رشد چشمگیری یافت : {مدارس خارجی...به اندازه ای بود که مدارس ایرانی را تحت الشعاع قرار داده بود،در حالی که عده کل مدارس ایرانی از ده تجاوز نمی کرد و عده ی کل شاگردان آنها از هزار و پانصد بیشتر نبود،خارجی ها در کشور ما 140 مدرسه داشتند که شاگردان آنها از پنج هزار نفر متجاوز بود.}
سومین عاملی که در نو شدن آموزش ایران بی اثرنبوده،بازدید هیآت های سیاسی ایران از مراکز فرهنگی- آموزشی غرب است که مایه ی آشنایی برخی از افراد طبقه ی حاکم با فضای آموزش و پرورش نوین گردید و بیش از پیش به اندیشه ی برپایی مدرسه های نوین در ایران دامن زد. میرزا مصطفی خان افشار،منشی مخصوص هیآت سیاسی ایران به روسیه،در بازگشت از سفر روسیه و دیدن برخی از بنیادهای آموزشی آنجا،می نویسد : «حیف باشد که ما ترقی و نظم همسایه خود را که در این مدت اندک تحصیل کرده است به رآی العین ببینیم و هیچ به فکر نباشیم و در ولایات غربت سرافکنده بگردیم.»
به هر رو تا پیش از برپایی دارالفنون،سه عامل فرستادن دانشجویان به غرب،برپایی مدرسه های خارجی در ایران،و بازدید شماری از کارگزاران حکومتی از مدرسه های غربی،تا اندازه ای،بستر دگرگونی در آموزش و پرورش ایران را فراهم نمود. اما با برپایی دارالفنون- که با تلاش های فراوان امیرکبیر بنیاد گردید و درست سیزده روز پیش از کشته شدن او گشایش یافت- آموزش و پرورش نوین در ایران،پایگاهی "بومی" به دست آورد. دارالفنون نمود و نماد آموزش و پرورش نوین ایرانی گردید و به آموزش نوین در ایران،عینیت بخشید؛گرچه بسیاری از استادان آن،به ویژه در آغاز،غربی بودند اما به هر رو،مدرسه ای ایرانی به شمار می رفت. نقشه ی ساختمان آن را میرزا رضا مهندس باشی،از دانشجویان فرستاده شده در زمان عباس میرزا،فراهم کرد. دارالفنون،مدرسه ی نوینی بود که هم در فرایند و هم در درون مایه ی آموزش،با مکتب خانه های قدیم،فرق های بنیادین داشت : «مدرسه ی دارالفنون،یک مدرسه ی عالی و داشتن تحصیلات ابتدایی و سن 14 تا 16 شرط ورود به آن بود. انتخاب رشته تحصیلی آزاد بود. لباس شاگردان شکل و رنگ مخصوص داشت و شکل و رنگ لباس ها،مشخص می کرد که هر گروه در چه رشته ای به تحصیل اشتغال دارند. هر سال یک دست لباس تابستانی و یک دست لباس زمستانی به شاگردان می دادند. همچنین هر شاگردی مبلغی به عنوان مستمری دریافت می کرد. شاگردان ساعت هشت صبح وارد مدرسه می شدند. نهار را در مدرسه می خوردند. ساعت سه بعدازظهر مدرسه تعطیل و دانشجویان مرخص می شدند.»
اما دارالفنون،که بازگشایی اش با کشته شدن پایه گذارش همزمان گردید،از همان آغاز با چالش های سختی دست به گریبان بود. نخست این که دارالفنون،برای مردم وهمگان نبود و بیشتر از آن ِ شاهزادگان و فرادستان بود. دوم این که در دارالفنون،دانش و فن آموزش داده می شد اما گویی چندان به شیوه ی اندیشه نو،توجهی نمی گردید. ناصرالدین شاه نیز،در برابر دارالفنون،موضعی دوگانه داشت- کمابیش موضع همه ی فرمانروایان مستبد در برابر آموزشگاه های نوین. از سویی می خواست دارالفنون و نام آن باشد و به گفته ی خودش "اسمی می خواهم که در سالنامه ذکر شود" و از سویی از گسترش آگاهی ها در میان مردم،هراسان بود :«شاه که ابتدا به مدرسه ی دارالفنون سرکشی می کرد و شاگردان را با اهدای خلعت،سکه،پول نقد،طاقه شال ترمه،نشان سرهنگی و حمایل مخصوص می نواخت و در سفرهایش به فرنگ تحت تآثیر نظم و ترتیب آن دیار قرار گرفته بود و درباریان را مذمت می کرد که کار شما خوردن و خوابیدن است،وقتی خبر تشکیل مجمع سری و فراموش خانه را شنید و گزارش کردند که اینان مقدمه سقوط سلطنت را دنبال می کنند نسبت به دارالفنون دلسرد و بد بین شد.» در جایی،در پاسخ به کسی که دوران ناصرالدین شاه را با دوران فتح علی شاه مقایسه کرده بود که در آن دوران کسی نبوده است که نامه ی ناپلئون اول به شاه ایران را به فارسی برگرداند اما هم اکنون[دوره ی ناصرالدین شاه]،"چهار پنج هزار در تهران فرانسه می دانند" گفت :«آن وقت بهتر از حالا بود،هنوز چشم و گوش مردم این طور باز نشده بود.»
از این رو می توان گفت دارالفنون نیز با همان دشواره ای روبرو بود که نهادهای نوین آموزشگاهی در بیشتر کشورهای دیکتاتوری روبرو هستند،این که فرمانروایان،آنها را تنها در خدمت خویش می خواهند و پرورش اندیشه ی ابزاری و فن سالار(که البته از نام "دارالفنون" نیز چنین برمی آید) را جست و جو می کنند،و نه اندیشه ی آزاد و سنجشگرانه اندیشی(critical thinking ( را. به هر رو،دارالفنون نتوانست پیوند راستین خود را با جامعه ی ایران برقرار سازد و تا پایان کار خویش،رنگ بوی اشرافی خود را نگه داشت. کار و کنش میرزا حسن تبریزی(رشدیه) که نخستین بار در سال 1300 ق مدرسه ی خود را برای فرزندان ایرانیان مسلمان ایروان گشود و آموزش نوین و شیوه ی تازه ی یادگیری الفباء را به میان مردم آورد،در اینجا نمایان می گردد.
توضیح : در این نوشته،مطالبی که در میان « » گذاشته ام از کتاب "از مکتب خانه تا مدرسه"،علی سیدین،1391، و مطالبی که در درون { } گذاشته ام از کتاب "اعزام محصل به خارج از کشور،در دوره ی قاجار"،غلامعلی سرمد،1372 می باشند.
http://meisami.net/Cheshm/Cheshm/Cheshm/ch78/ch78-21.htm
گفت و گو با پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران
پرداخت های نا عادلانه، تاثیر نامطلوبی بر معلمان دارد/عدالت آموزشی، کم رنگ شده است/سه میلیون کودک بازمانده از تحصیل در کشور
این گونه وقایع، قطعا بر روی معلمان و سایر اقشار کشور، که صادقانه و با کمترین دستمزد و حقوق، در حال خدمت هستند، تاثیر نامطلوب می گذارد. مثلا یک معلم، ممکن است با شنیدن این گونه پرداخت ها و حقوق های غیر عادلانه، نتواند در سر کلاس درس، آن گونه که شایسته است، به تدریس بپردازد.
بهلولی با بیان این که، درباره ی قانون ماده 78 مالیاتی، برخی نگرانی ها وجود دارد، افزود:« یکی از نگرانی ها این است که، از تصویب و ابلاغ این قانون به دولت، بیش از یک سال می گذرد، ولی تا جایی که من می دانم، هنوز اجرایی نشده است و ظاهرا در هیات دولت ،هنوز همه ی بندهای آیین نامه ی اجرایی آن، به تصویب نرسیده است.»
وی اضافه کرد:« دومین نگرانی این است که، گویا در دولت، برخی بر این نظرند که همه ی این مالیات، نباید به آموزش و پرورش داده شود و به همین خاطر هم هست که هنوز آیین نامه داخلی آن کاملا تصویب نشده است. اگر این خبرها درست باشد، این نگرانی هست که در آمد ناشی از این مالیات، به دست آموزش و پرورش نرسد و یا کامل نرسد.»
همه گفت و گو را در اینجا بخوانید.
نقد در جامعه مدنی
مهدی بهلولی،آموزگار،روزنامه شهروند،ص آخر،10 خرداد 95
- وقتی کاری انجام می شود و یا رخدادی روی می دهد هم فرد مهم است و هم ساختارهای گوناگون جامعه. یعنی نمی شود با استناد به ساختارهای کلان اجتماعی،سیاسی،فرهنگی،اقتصادی، زبانی،و ... نقش فرد را سراسر نادیده انگاشت. همواره باید برای فرد و نقش او،سهمی درنظر گرفت؛ گرچه این سهم،با توجه به شرایط، کم یا زیاد می شود. هنگامی که یک آموزگار در زنجان،به دانش آموز خود تعرض جنسی می کند- کاری که متآسفانه چندی پیش رخ داد- افزون بر نقش ساختار و رویکردهای نادرست آموزشی،برای نمونه دوره های پرورش آموزگار یا همان تربیت معلم،خود شخص و اخلاق او هم مهم است و بایستی نقد شود(کاری که در روزهای گذشته در گستره ی همگانی،از سوی برخی آموزگاران و گروه های صنفی آنها رخ داد). شاید هیچ گاه نتوان همه ی شرایط و کنترل های بیرونی را تا آن اندازه دقیق و درست درنظر گرفت که فرد نتواند خطا کند. انسان موجود پیچیده و دگرگونی پذیر است و می تواند همه ی پیش بینی ها را به هم بریزد. این بحث،البته بحثی دیرین و کهنه است و پای جبر و اختیار آدمی را به میان می آورد اما در کل وظیفه و مسئولیت اخلاقی و انسانی،با در نظر گرفتن نقش فرد و سهمی که در رخدادها دارد معنا می یابد. انسان ِ مجبور را نمی توان به پرسش گرفت و بازخواست نمود.
- یک زمانی از یکی از استادان سرشناس فلسفه ی سیاسی کشور پرسیدم که آیا یک نهاد صنفی می تواند با رویکردی صنفی در انتخاباتی سیاسی،مثلا انتخابات ریاست جمهوری،شرکت کند و از نامزد و یا نامزدهایی خاص دفاع کند؟ گفت من تاکنون به این پرسش فکر نکرده ام و هم اکنون نیز نمی توانم دقیق به آن پاسخ بدهم اما یک چیز برایم روشن است و آن این که ما در کشورمان،پیشینه ی زیاد و اندیشیده شده ای از کار صنفی نداریم و به این پرسش باید در هنگام عمل و تجربه پاسخ بدهیم. واقعیت هم همین است که ما در گستره ی کارهای گروهی مدنی و نوین،تجربه ی زیاد،و یا بهتر بگویم تجربه ی زیاد ِ اندیشیده شده ای،نداریم و از همین رو بایستی خیلی چیزها را تجربه کنیم تا به پاسخ های سنجیده تری برسیم. در شرایط کم تجربه ای و کم اندیشی و نوپایگی نهادهای مدنی،افراد گاهی حتی بیش از نهادها می توانند نقش آفرین و اثرگذار باشند و به همین میزان هم بایستی عملکرد آنان نقد شود. افزون بر خود فرد، حتی گاهی پای خانواده ی او هم به میان می آید. نقش خانواده تنها در سیاست نمود نمی یابد می تواند در جامعه مدنی هم پدیدار گردد و به ویژه برای ما که تجربه ی چندان زیاد اندیشیده شده ای از کار مدنی نوین نداریم و نهادهای مدنی مان کمابیش نوپا و نوپدیدند می تواند اثر منفی بیشتری بگذارد. جامعه مدنی،جامعه ای است متشکل از افراد مستقل که خودشان می اندیشند و تصمیم می گیرند و مسئولیت می پذیرند. اگر یک شخص و خانواده ی او بخواهند برای یک گروه مدنی تصمیم بگیرند جامعه مدنی را رفته رفته از استقلال در تصمیم گیری و تصمیم سازی دور می سازند. یک نفر یا یک خانواده،تصمیم می گیرند و دیگران باید پیروی کنند،اگر هم کس یا کسانی بخواهند در برابر این روند ویرانگر ایستادگی کنند با چند تا انگ و وصله کنار گذاشته می شوند. منتقد البته باید پایبند به حقیقت باشد و از دروغ بپرهیزد؛نقد،تهمت زدن و دروغ گویی نیست. نقد همچنین می تواند در جمعی محدود بماند اما گاهی بهتر است در گستره ی همگانی مطرح شود تا بر اثرگذاریش افزوده گردد. نقد فرد می تواند با نقد اندیشه ای همراه باشد که بستر اثرگذاری ویرانگر او را فراهم می سازد. در چنین صورتی نقد جنبه ای فراگیرتر می گیرد و در یک زمان و یک فرد محدود نمی ماند. نقد کارآ،نیاز به آشنایی و آگاهی های زیادی دارد وگرنه در حد یک سری کلی گویی های کلیشه ای و پیش پافتاده باقی می ماند. باری جامعه مدنی نیاز به نقد مدنی دارد،نقدی دور از دروغ، دور از رودربایستی ها و تعارف ها، دور از کلیشه و کلی گویی،و بر اساس آشنایی و آگاهی.
تربیت معلم کیفی
مهدی بهلولی،روزنامه ایران،ص آموزش و پرورش،10 خرداد 95
تعرض جنسی یک آموزگار به یک دانش آموز دختر 9 ساله که متآسفانه چندی پیش در یکی از روستاهای زنجان انجام گرفت باعث شد که در فضای مجازی و رسانه ها،گفت و گوهای زیادی درگیرد. از خبرنگاران که بگذریم بی گمان خود آموزگاران،قشری بودند که بیشترین واکنش را به این کار شرم آور نشان دادند و در شمار چشمگیری از روزنامه ها،به بررسی این رخداد تلخ پرداختند. کانون صنفی معلمان ایران هم تشکلی بود که به این موضوع واکنش نشان داد و با صدور بیانیه ای نسبتا مفصل،به محکومیت و بررسی آن پرداخت. البته از همان نخستین تحلیل ها،به درستی،پای دوره های پرورش آموزگار یا تربیت معلم به این جریان باز شد. دلیل آن هم روشن است (به ویژه به نزد آموزگاران) : متآسفانه دوره های تربیت معلم در ایران،از کیفیت بایسته برخوردار نیستند. یک دانشجو- آموزگار،افزون بر یک سری درس های تخصصی رشته ی خود،حدود 20 واحد درس های مربوط به فنون تدریس،روانشاسی رشد،فلسفه آموزش و پرورش،و ... می گذراند. تا آنجا که این نگارنده از نزدیک دیده و می تواند گواهی دهد این درس ها،به نزد دانشجو- آموزگاران از کمترین اهمیت برخوردارند و کمتر دانشجویی آنها را جدی می گیرد. استادان این درس ها نیز گویی چندان بدشان نمی آید که کلاس های درس شان به گفتن جزوه و گاهی روخوانی بخش های از کتاب های درسی بگذرد و کمتر گفت و گویی جدی در این کلاس ها رخ می دهد. ناگفته پیداست که این ارزیابی،همه ی این کلاس ها و استادان را دربرنمی گیرد و بی گمان کار شماری از استادان این درس ها،بیرون از این ارزیابی منفی است اما در کل می توان گفت که متآسفانه سپهر چیره بر درس های تربیتی،سپهری زنده و پویا نیست. در درس های تربیتی،از حقوق دانش آموز کمتر سخنی می رود،کمتر به صورت مصداقی به موارد چالش برانگیز میان آموزگار و دانش آموز پرداخته می شود،و کمتر از آگاهی های نوین حقوقی – آموزشی بحثی درمی گیرد. بسیاری از آموزگاران،هنگامی که پا به عرصه ی آموزش می نهند درمی یابند که تا چه اندازه می توانسته اند از آن کلاس ها بهره بگیرند؛ولی متآسفانه زمان را از دست داده اند. در کشور ما ،گزینش دوره های پرورش آموزگار اعتقادی است و بیشتر پیرامون یک سری از احکام شرعی انجام می گیرد. در حالی که یک آموزگار موفق،افزون بر یک سری باورهای اخلاقی و انسانی،نیاز به یک سری ویژگی های روحی هم دارد؛ویژگی های که از او انسانی سالم،شکیبا،و اهل گفت و گو بار می آورد. ولی در گزینش های ما برای پیشه ی مهم آموزش،به ویژگی های روحی و سلامت روانی،توجهی نمی شود. در برابر این وضعیت،در کشورهای پیشرو در آموزش و پرورش جهان،دوره های تربیت معلم و سلامت روحی – روانی آموزگار از اهمیت ویژه ای برخوردار است آن چنان که برخی از اندیشه وران آموزشی جهانی یکی از نقطه های قوت آنها را همین ها می دانند. زبانزدترین این کشورها،فنلاند است. در فنلاند دوره های پرورش آموزگار پنج ساله است. پس از پنج سال به همه ی آموزگاران مدرک فوق لیسانس داده می شود اما ورود به این دوره ها،کار آسانی نیست. پاسی سالبرگ،یکی از اندیشمندان آموزشی فنلاند،در کتاب "درس های فنلاندی" یکی از ویژگی های مهم آموزش و پرورش فنلاند را دوره های پرورش آموزگار و گزینش علمی و سخت دانشجو- آموزگاران می داند. سالبرگ در ارزیابی نهایی خود از کامیابی آموزش و پرورش فنلاند،حرفه ای بودن آموزگاران را برجسته می داند و آن را مدیون دوره های پرورش آموزگار فنلاند به حساب می آورد.
اما پرورش آموزگار،تنها محدود به سال های آغازین ورود به پیشه ی آموزشگری نیست و آموزش های ضمن خدمت را هم دربرمی گیرد. شوربختانه در آموزش های ضمن خدمت نیز،آن کیفیت بایسته و روزآمدی دیده نمی شود. شاید رخدادهای تلخی همچون تعرض به دانش آموز زنجانی،تلنگری جدی باشد برای بالا بردن کیفیت دوره های پرورش آموزگار و کلاس های ضمن خدمت،و اهمیت دادن به گزینش علمی آموزگاران. یک پیشنهاد می تواند این باشد که در دوره های ضمن خدمت، "منشور ملی حقوق دانش آموز" به آموزگاران تدریس شود- منشوری که شوربختانه هم اکنون سال هاست در شورای عالی آموزش و پرورش دارد خاک می خورد! هیچ گاه از اهمیت آگاهی بخشی نباید غافل ماند. در منشور ملی حقوق دانش آموز بندهایی این چنین دیده می شود : "دانش آموز مصون از تعرضات جسمانی،روانی،و حیثیتی می باشد و کرامت والای شخصیت انسانی وی باید مورد احترام قرار گیرد. دانش آموز از حق حریم شخصی برخوردار است."
http://iran-newspaper.com/newspaper/page/6225/11/133636/0
گفت و گوی خواندنی و صریح روزنامه ایران با مدیر کل گزینش وزارت آموزش و پرورش
در پی تعرض معلم به «ندا»؛ «ایران» با مدیر کل گزینش وزارت آموزش و پرورش گفتوگو کرد
گزینش معلمان با قانون 20 سال پیش!
هدی هاشمی،روزنامه ایران،ص آموزش و پرورش،10 خرداد95
دوازدهم اردیبهشت ماه بود که روزنامه «مردم نو» زنجان از تعرض معلم یک مدرسه به دانشآموز 9 سالهاش خبر داد. در آن گزارش آمده بود که معلم 36 ساله که البته همزمان مدیر مدرسه روستایی «قره محمد» زنجان هم است به «ندا» دانشآموز دختر آن مدرسه طی مدتی چند ماهه مرتب تعرض میکرده است. ندا پس از مدتی دچار بیماریهای روحی شده و از رفتن به مدرسه امتناع میکند و سرانجام پس از فشارهای مکرر مادرش برای دلیل ترس از مدرسه، ماجرا را افشا میکند. هنگامی که این خبر منتشر شد، خیلی از مردم، رسانهها و کاربران شبکههای مجازی به آن واکنش نشان دادند، کمپینهای مختلفی برای رسیدگی به وضعیت ندا راهاندازی شد و از مسئولان قضایی خواسته شد که بشدت با معلم متخلف برخورد کنند. البته برخی هم از گزینشهای آموزش و پرورش گله کردند و نوشتند که این وزارتخانه در گزینشهای خود به هیچ عنوان به مباحث روحی و روانی افراد توجه ندارد، این درحالی است که به نظر میرسد مسئولان گزینش باید توجه جدی تری به مسائل اخلاقی در هنگام استخدام داشته باشند چون خدمت در آموزش وپرورش با روان کودکان و نوجوانان این سرزمین سر و کار دارد و باید شخصی که برای چنین خدمتی انتخاب میشود صلاحیتهای اخلاقی لازم را داشته باشد. برای یافتن پاسخ برخی از پرسشها، نحوه گزینش معلمان و معیارهای انتخاب آنها را با «شاپور محمدزاده» مدیر کل دبیرخانه مرکزی گزینش وزارت آموزش و پرورش مطرح کردیم. او اگرچه تأکید کرد که مسائل روحی برای تأیید صلاحیت معلمان بسیار مهم است اما از قوانین نارسا و ناکارآمدی یاد کرد که دست این اداره را برای بررسی وضعیت اخلاقی معلمان میبندد.
این روزها هجمه به وزارت آموزش و پرورش به خاطر تعرضی که از سوی معلم یک مدرسه به ندا شده، بسیار زیاد است. برخی از کارشناسان منتقد آموزش و پرورش میگویند چرا این وزارتخانه در گزینشهایی که انجام میدهد به مسائل روانشناختی توجهی نمیکند و تمرکزش عمدتاً و منحصراً بر مباحث اعتقادی است؟
ابتدا باید بگویم که رسیدگی به این امور در آموزش و پرورش به اداره ارزیابی از عملکرد و شکایات وزارت آموزش و پرورش مربوط میشود. اداره گزینش در این باره مستقیم عمل نمیکند مگر برای همکاران فرهنگی که استخدامشان قطعی نشده است. یعنی هنوز نیروی رسمی آموزش و پرورش نشدهاند. اگر معلمی قبل از رسمی شدنش تخلفی انجام دهد حتماً پیگیری خواهیم کرد و به طور قطع هم اخراج خواهد شد.
روند گزینش شما به چه صورتی است که بعد از چند سال یک معلم رسمی بیمار اخلاقی میشود؟
ما در اداره گزینش افراد را در دو سطح شغلهای حساس و عادی مورد بررسی قرار خواهیم داد. معلمی از جمله شغلهای حساس است لذا برای ما هم گزینش معلمان بسیار مهم است و کسانی که میخواهند معلم شوند از نظر ما هم باید صلاحیت عمومی داشته باشند و هم صلاحیت تخصصی آنها مورد تأیید ما قرار بگیرد. اعتقاد به دین اسلام یا ادیانی که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر آن تأکید شده است. التزام به ولایت فقیه، ، التزام به جمهوری اسلامی ایران، التزام به قانون اساسی، عدم فساد اخلاقی، عدم سابقه تشکیلاتی و عدم اعتیاد به مواد مخدر و عدم سابقه کیفری، از جمله بررسی صلاحیتهای عمومی است که ما آن را دقیقاً بررسی میکنیم. البته ما شرایط معلمان را به صورت اصلح هم طبق قوانین 10 بندی خودمان بررسی میکنیم.
آن 10 بند هم بیشتر مباحث عقیدتی است؟
بله بیشتر این موارد است و البته حضور در عرصههای انقلابی هم میتواند مؤثر باشد.
پس چه فرقی با گزینش عمومی میکند. در حقیقت شما بیشتر از اینکه صلاحیت اخلاقی افراد را مورد بررسی قرار دهید بیشتر مباحث ایدئولوژیک را بررسی میکنید؟
خیر. این موضوع را قبول ندارم به استناد قانون ما به موارد اخلاقی هم توجه ویژهای داریم. ماده 2 قانون گزینش معلمان و کارکنان آموزش و پرورش این را میگوید که توجه به مباحث اخلاقی اولویت اصلی باشد. این مصوبه سال 74 است. 20 سال هم از این قانون میگذرد. ما هم در این 20 سال فقط روی این قانون گزینش انجام دادهایم.
کارشناسان منتقد به آموزش و پرورش اما نظر دیگری دارند اینکه گزینشها بسیار سخت است و در همین گزینش بیشتر مباحث عقیدتی و سیاسی افراد مورد بررسی قرار میگیرد. مثلاً دو فرد را در نظر بگیرید اگر سطح علمی، روحی، روانی و ذهنی یک داوطلب برای تدریس در کلاس بهتر از فردی باشد که به سؤالات اعتقادی پاسخ درست داده باشد از بین این دو فرد کسی میتواند وارد کلاس درس شود که به سؤالات اعتقادی درست پاسخ داده است. آموزش و پرورش هیچ وقت تستهای روان شناختی برای بررسی روحی و روانی فردی که میخواهد معلم مدرسه شود انجام نمیدهد. شما توضیح بفرمایید که چقدر به صلاحیتهای روحی و روانی و ذهنی افراد توجه میشود؟
ما این موضوع را اصلاً قبول نداریم و آن را تکذیب میکنیم. قبول دارم بحث مسائل مذهبی برای ما در اداره گزینش پررنگتر است. اما عدم فساد اخلاقی برای ما یک فاکتور اساسی است. ما به طور جدی موضوع عدم اعتیاد داوطلبان ورود به آموزش و پرورش را بررسی میکنیم. در این موارد هم با هیچ کس شوخی نداریم. شاید بشود از مباحث ایدئولوژیک براحتی گذشت اما این موارد را نمیگذریم. مردم دوست ندارند فرزندانشان را به دست افراد بیصلاحیت بسپارند و ما هم به خوبی این موضوع را میدانیم. احکام برای ما مهم است اما در کنارش اخلاق مهمتر است.
اگر بعد از گزینش اتفاقی برای دانشآموزی از سوی معلم افتاد مثل اتفاقی که برای ندا افتاد اداره گزینش وارد عمل میشود؟
اگر قبل از رسمی شدن معلم باشد بله ما وارد عمل میشویم. کسانی که بعد از استخدام رسمی و کتبی خلاف قوانین عمل کنند دفتر رسیدگی به تخلفات اداری باید وارد عمل شود.
یعنی شما در این مرحله هیچ دخالت و نظارتی نمیکنید؟
خیر ما کاری نمیکنیم.
پس چطور آنجایی که معلم بحث آزاد میکند بویژه در رشتههای علوم انسانی اداره گزینش وارد عمل میشود؟ این را برخی معلمان میگویند و در این باره هم اعتراضاتی داشتهاند که اگر بخواهند سر کلاس بحثی آغاز کنند سریع اداره گزینش منطقه آنها را صدا میزند و از معلم بازخواست میکند. آن وقت چنین فاجعهای اتفاق میافتد و معلم با وثیقه آزاد میشود؟
اصلاً به هیچ وجه این موضوع امکان ندارد. خودم معلم هستم و قبل از اینکه مسئولیت کار را بپذیرم معلم بودم. خودم همه مسائل را سر کلاس درس مطرح میکنم. من با اطمینان حرف میزنم اگر به معلمی اعلام شده که به خاطر بحث آزاد یا مباحث اجتماعی به اداره گزینش مراجعه کند خودم شخصاً با آن اداره گزینش برخورد میکنم. ما آماده هستیم تا پاسخگوی آن معلم باشیم.
درباره قضیه ندا این آقا معلم رسمی بوده و تخلف بزرگی انجام داده است، پس این اداره در گزینشش مشکل داشته که این فرد را تأیید کرده است. آیا شما به عنوان مدیر گزینش نمیخواهید روند گزینش را در آموزش و پرورش تغییر دهید. حتی یک مورد هم واقعاً فاجعه است.
بله کاملاً حق با شماست. مواردی که پیش میآید برای ما هم سخت است که یک همکار فرهنگی چنین تخلف بزرگی را انجام میدهد. قانون اصلاً اجازه تنبیه هم نمیدهد. قانون به صراحت در آیین نامه اجرایی مدارس آورده است که معلمان ما تا چه حدی میتوانند دانشآموزان را تنبیه کنند. جناب وزیر هم اعلام کردند که به هیچ وجه این موضوع را نمیبخشیم و اعلام میکنم به عنوان مدعی العموم خودمان پیگیر هستیم. ما بابت این موضوع ناراحت هستیم چون مردم به ما اطمینان دارند و فرزندانشان را در اختیار ما میگذارند.
دخترانی که در روستا زندگی میکنند با شرایط سختی وارد مدرسه میشوند. الان شاید پدر و مادر برخی بچهها به خاطر اینکه حس کردند مدرسه ناامن شده دیگر اجازه ندهند که دخترشان به مدرسه برود برای اینکه میترسند این اتفاق برای دخترشان بیفتد. به نظر میرسد رسالت شما در تشخیص معیارهای اخلاقی خیلی بیشتر از سایر معیارهاست.
من این عقیده را ندارم، کسی که اعتقادات دینی قوی داشته باشد هیچ گاه دست به چنین خطایی نمیزند. البته این را بگویم که از قدیم تاکنون همکاران فرهنگی ما مورد وثوقترین افراد جامعه بودند. در برابر یک میلیون همکار فرهنگی خطای این چنینی از یک نفر هم سر بزند البته قبول دارم زیاد است و ما هم بشدت برخورد میکنیم، باید بپذیریم در یک میلیون همکار این تخلفات هم پیش میآید. ما افراد را با ملاکهای لازم انتخاب میکنیم اما در طول زمان ممکن است فرد تغییر کند.
خب باید درباره این موضوع یک چاره اندیشی کنید، اینکه یک نفر بعد از اینکه رسمی شد در سیستم آموزش و پرورش رها شود اصلاً درست نیست.
بله ما این را قبول داریم و اینجا خلأ وجود دارد و البته در تلاش هستیم این خلأ را بپوشانیم.
http://iran-newspaper.com/newspaper/page/6225/11/133635/0
آفتاب یزد گزارش میدهد : شهریههای 25 میلیونی در مدارس غیردولتی!
مریم گندمکار، روزنامه آفتاب یزد،9 خرداد 95
هزینههای تحصیل به یکی از دغدغههای همیشگی اولیا تبدیلشده است به ویژه آنکه بسیاری از والدین به دنبال مدرسه بهتر برای فرزندانشان هستند. از این رو خانوادهای که وضع مالی مناسب دارد به دنبال مدرسه غیر انتفاعی خوب میرود چرا که از زمان پیداش مدارس خصوصی با عنوان غیرانتفاعی تا امروز، هنوز هم برخی شهروندان، مدارس غیرانتفاعی را جایی برای راحتطلبی دانشآموزان ، نمره گرفتن و دریافت آموزشی بهتر و با کیفیتتر میدانند. نکته حائز اهمیت و قابل تامل در خصوص این مدارس میزان شهریه آنهاست که به یکی از مهم ترین معضلات تبدیل شده است .اگر چه مسئولان آموزش و پرورش هر سال دستورالعملهایی را مبنی بر رعایت شهریه مصوب و نصب پوستر شهریه بر دیوار مدارس غیردولتی صادر میکنند اما برخی مدارس غیردولتی به این دستورالعملها بیتوجه بوده و به بهانههای مختلف در طول سال از والدین پول دریافت میکنند. گویی تامین کردن بخشی از هزینههای مدارس از طریق اولیاء به یک روال تبدیلشده است . در همین راستا روز گذشته عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات در مجلس نهم با اشاره به اینکه در بخش ساماندهی شهریه مدارس غیردولتی هنوز با مشکلات جدی مواجه هستیم، گفته بود:« اخبار، اطلاعات و اسنادی داریم که حتی شهریههای نزدیک به ۲۰ میلیون تومان در تهران از خانوادهها اخذ شده است. »
حجت الاسلام علیرضا سلیمی با بیان این مطلب که همین مسئله باعث شده یک نوع شکاف طبقاتی در جامعه ایجاد شود، افزود:« این گزارشها را به آموزش و پرورش ارائه و درخواست کردیم که برخورد کنند که در این زمینه به این دسته از مدارس تذکراتی داده شد، اما لازم و کافی نبوده است.» سلیمی اضافه کرد:« در حال حاضر شاهد هستیم، عدهای از ما بهتران از همه امکانات استفاده میکنند، در حالی که عموم مردم با مشکلات عدیدهای برای رتف و فتق امور درسی فرزندانشان مواجه هستند؛ به طوری که امروز حتی برخی خانوادهها توان تهیه لوازمالتحریر و کیف و کفش بچههای خود را ندارند و در مقابل برخی افراد عرشنشین، اینگونه شهریهها را میپردازند.» وی ضمن اشاره به اینکه در این زمینه شاهد یک تبعیض فاحش در کشور هستیم که باید ساماندهی شود، خاطرنشان کرد: «آموزش و پرورش باید هرچه سریعتر و به صورت عملیاتی در این راستا اقدام کند. ما گزارشاتی به آموزش و پرورش در این زمینه دادهایم، اما اراده و توان لازم برای ساماندهی ندیدیم. »
مدارسی با شهریه 25 میلیونی!
یک کارشناس آموزش و پرورش درگفتگو با آفتاب یزد با تائید این اظهارات نماینده مجلس میگوید: شهریههای
20 میلیونی در برخی از مدارس غیردولتی وجود دارد حتی مدرسهای را میشناسم که شهریه آن 25 میلیون تومان است. البته آموزش و پرورش این مدرسههای غیردولتی با این میزان شهریه را تخلف محسوب میکند اما بحث این است که از سالهای گذشته تاکنون برخی از مدارس غیردولتی زیربار شهریهای که آموزش و پروش به عنوان شهریه مصوب به آنان اعلام میکند، نمیروند. وی اظهار کرد: برخی از این مدارس غیر دولتی به بهانههای مختلفی از والدین پول دریافت میکنند مثلا با والدین به بهانه اینکه میخواهیم کار بیشتری یا فلان اردو فرزندتان را ببریم به توافق میرسند و پول دریافت میکنند. مهدی بهلولی بیان کرد: سال گذشته علنا برخی از مدیران مدارس غیرانتفاعی گفته بودند که نمیتوانیم این مقدار شهریهای که آموزش و پرورش مصوب کرده است را اجرا کنیم بنابراین هنگام قرارداد به خانوادهها گوشزد میکنیم که فلان شهریهای که از شما میگیریم موقت است و در طول سال باید آن شهریه مورد نظر ما را بپردازید. مهدی بهلولی ادامه داد: آموزش و پرورش چند سالی است که میخواهد این مدارس غیردولتی را قانونمند کند ولی راه فرار مدارس غیردولتی زیاد است بنابراین آنچه که عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات درخصوص دریافت شهریه 20 میلیونی برخی مدارس غیردولتی میگوید درست است. یعنی مدارس غیرانتفاعی در مناطق بالاشهر تهران به ویژه در مناطق یک و سه وجود دارند که چنین پولهایی را دریافت میکنند.
افزایش تب کنکور با مدارس غیردولتی
مهدی بهلولی در پاسخ به این سوال که آیا این مدارس کیفیت بالاتری دارند؟ گفت: بستگی دارد که کیفیت را چگونه تعریف کنیم. اگر بخواهیم با استانداردهای جهانی مقایسه کنیم که کیفیت آموزش، روی ترتبیت یک انسان باسواد آشنا به حقوق خودش میچرخد باید بگویم این مدارس این چنین دانش آموزی را وارد جامعه نمیکند.کیفیتی که در اینجا تعریف میشود کیفیت تست ، کنکور ، آزمون و قبولی در دانشگاه است. این کارشناس آموزش و پرورش خاطرنشان کرد: البته مسائل یاد شده قسمتی از آموزش هستند و دانش آموز باید در این موضوعات هم تبحر پیدا کند که متاسفانه در مدارس دولتی چنین چیزی نداریم. به هر حال در مدارس غیردولتی کیفیتی مطابق با استانداردهای جهانی نمیبینیم.مهدی بهلولی با بیان اینکه برخی مدارس غیردولتی با آماردهی و حتی آمارسازی به گونهای به تب کنکور و تست دامن میزنند، اظهار کرد: چندین سال است که در ایران نیمی از صندلیهای آموزش عالی خالی است اما تب کنکور پایین نمیآید که یک علت این مسئله را وجود مدارس غیرانتفاعی میدانم. به عبارت دیگر مدارس غیرانتفاعی باعث تحریف کیفیت در آموزش میشوند.این کارشناس مسائل آموزش و پرورش در پاسخ به سوال دیگری در خصوص اینکه آسیبهای وجود چنین مدارسی چه میتواند باشد، گفت: اول باید این نکته را بگویم که همه دانش آموزانی که در مدارس غیرانتفاعی درس میخوانند افراد پولداری نیستند. بسیاری از خانوادههای طبقه پایین و متوسط جامعه را دیدهام که از نان خانواده میزنند تا فرزندانشان را در مدارس غیرانتفاعی ثبت نام کنند و به خیالشان تا آموزش بهتری ببینند.
شهریه 20 میلیونی؛ حائلی میان خانوادهها
وی با بیان اینکه فکر نکنید فقط پولدارها در مدارس غیردولتی ثبت نام میکنند ، گفت: البته آن مدرسه غیرانتفاعی که بیاید 20 میلیون تومان شهریه بگیرد ، مدرسه پولدارهاست و این مسئله به جو طبقاتی دامن میزند ویکی از عوارض آموزشی این مدارس این است که معنای کیفیت آموزش را تحریف میکنند. مهدی بهلولی خاطرنشان کرد: گاهی از زبان برخی از مسئولان آموزش و پرورش شنیدهام که به خانوادهها میگویند توان آموزش در مدارس دولتی در همین حد است اگر انتظاری بیش از این دارید در مدارس غیرانتفاعی ثبت نام کنید. این کارشناس گفت: به نظرم در فضای جامعه ما که یک فضای کاملا طبقاتی است این مدارس با شهریههای آنچنانی حس فرودستی طبقه متوسط و پایین جامعه را اضافه میکند و در واقع این حس را به این افراد از طبقات جامعه منتقل میکند که ما بدبختیم نه از درآمد کافی برخورداریم و نه از آموزش خوبی .
بهلولی:
- سال گذشته علنا برخی از مدیران مدارس غیرانتفاعی گفته بودند که نمیتوانیم این مقدار شهریهای که آموزش و پرورش مصوب کرده است را اجرا کنیم بنابراین هنگام قرارداد به خانوادهها گوشزد میکنیم که از این فلان شهریهای که از شما میگیریم موقت است و در طول سال باید آن شهریه مورد نظر ما را بپردازید
- گاهی از زبان برخی از مسئولان آموزش و پرورش شنیدهام که به خانوادهها میگویند توان آموزش در مدارس دولتی در همین حد است اگر انتظاری بیش از این دارید در در مدارس غیرانتفاعی ثبت نام کنید
- آموزش و پرورش چند سالی است که میخواهد این مدارس غیردولتی را قانونمند کند ولی راه فرار مدارس غیردولتی زیاد است
- برخی مدارس غیردولتی با آماردهی و حتی آمارسازی به گونهای به تب کنکور و تست دامن میزنند
http://aftabeyazd.ir/?newsid=38047
{توضیح از مهدی بهلولی: بحث مدرسه هایی با 25 میلیون شهریه که در گفت و گوی بالا به آن اشاره کرده ام برمی گردد به شنیده های سال گذشته ی من. چندی بعد از خبری شدن این شهریه های کلان،یکی از مسئولان آموزش و پرورش پذیرفت که برخی شهریه ها تا 20 میلیون شهریه گرفته اند.}
امتحانات نهایی و بخشنامه جعلی
زهرا سلیمانی،روزنامه آرمان،9 خرداد 95
امتحانات نهایی امسال بیش از همیشه حاشیهساز شده است، تا جایی که کار از اعتراض و تجمع دانش آموزان گذشته و به انتشار بخشنامه جعلی در فضای مجازی مبنی بر ارفاق در نمرات نهایی رسیده است. نظام آموزشی ایران که همچنان درصد بالایی از آن بر اساس امتحان و نمره است، در سالهای اخیر همواره مورد انتقاد کارشناسان بوده است. این انتقادها به ویژه در فصل امتحانات و برای امتحانات نهایی بیشتر میشود.
فصل امتحانات دانش آموزان رو به پایان است. با اینکه چند سالی است که نظام آموزشی به سمت ارزشیابی توصیفی رفته است، اما استرس امتحان دانشآموزان را رها نمیکند. هر ساله امتحانهای نهایی با وجود برخی اعتراض ها برگزار میشود.
بخشنامه «ارفاق درنمرات امتحان نهایی» جعلی است
در روزهای اخیر معاون مرکز اطلاع رسانی و روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش گفت: تصویر بخشنامهای مبنی بر اعلام نمرات ارفاقی به امتحانات نهایی، که در روزهای اخیر در فضای مجازی پخش شده، جعلی بوده و وزارت آموزش وپرورش چنین بخشنامهای صادر نکرده است. به گزارش ایسنا، رسول پاپایی افزود: اخیرا عدهای با انگیزههای مختلف شروع به انتشار اخبار کذب پیرامون آموزش و پرورش در فضای مجازی کردهاند و انتظار میرود خانواده، معلمان و دانشآموزان اخبار آموزش و پرورش را از طریق پایگاه اطلاع رسانی آموزش و پرورش و یا مراجع رسمی دنبال کنند و از بازنشر اینگونه اخبار خودداری کنند.
اعتراضات دانشآموزان نسبت به امتحانات وارد نیست
طی چند روز اخیر دانشآموزان دوره سوم متوسطه نسبت به سختی برخی از امتحانات نهایی همانند شیمی، ریاضی و زمینشناسی اعتراضاتی داشتهاند و در مقابل اداره کلهای آموزش و پرورش برخی از شهرها تجمع کردند.رئیس سنجش وزارت آموزشوپرورش گفت: اشکالاتی که دانشآموزان نسبت به سختی امتحانات دارند، وارد نیست و امتحان مجددی گرفته نمی شود.به گزارش مهر، عبدالرسول عمادی درباره بخشنامهای مبنی برارفاق بر نمرات امتحانات نهایی که در شبکههای اجتماعی بازنشر میشود، تصریح کرد: این بخشنامه جعلی است و صحت ندارد. رئیس سنجش وزارت آموزشوپرورش در پاسخ به انتقادات برخی از دانشآموزان مبنی بر لو رفتن سوالات پیش از آغاز امتحانات تاکید کرد: امتحانات نهایی به هیچ عنوان پیش از برگزاری لو نرفته است و این انتقادات پایه و اساسی ندارد.
بالابودن میانگین نمرات نسبتبه قبل
از ابتدای امتحانات نهایی سال سوم دبیرستان امسال، زمزمههای اعتراض به سخت بودن امتحانات به گوش رسید. دانش آموزان معترض شکایتشان را به فضاهای مجازی هم کشاندند و از خبرآنلاین هم خواستند تا به این مساله رسیدگی کند.از مجموع کامنت هایی که درباره سخت بودن امتحانات ثبت شده اینطور برمیآید که سختی امتحانات به یکی دو تا درس معطوف نمیشده و از شیمی و ریاضی ۳ گرفته تا عربی و دینی و جغرافی و زبان فارسی دشوار بوده است.یکی از دانش آموزان درباره سخت بودن سوالات نوشته است: مسئولان خواهش میکنم پاسخگو باشید؛ معیار طراحی سوالات نهایی چیست؟ امتحانات نهایی باید در شرایطی صورت بگیرد که شرایط دانشآموزان برابر باشد. سوالات باید طوری طراحی شود که دانشآموز منطقه محروم و تهران برابر باشند؟ اما معاون آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش سخت بودن کل سوالات امتحان را قبول ندارد و می گوید: سوالات امتحانات نهایی استاندارد خاصی از نظر دشواری دارد و هر سال هم بعد از برگزاری امتحانات از نظر سخت و آسان بودن، دشواری سنجی انجام میشود.به گزارش خبر آنلاین، علی زرافشان ادامه میدهد: اعتراضی که امسال و دوسال قبل اتفاق افتاد، درباره دانشآموزانی است که انتظار دارند نمره بیست را دریافت کنند و چون این اتفاق به خاطر چند سوال سخت برای آنها نیفتاده، معترض میشوند.این مقام مسئول در آموزشوپرورش توضیح میدهد: معمولا درهر امتحان سوالات دشوارتر برای دانشآموزان قویتر در نظر گرفته میشود که اعتراض کنندهها، معمولا نسبت به همین چند سوال اعتراض دارند.معاون متوسطه وزیر آموزشوپرورش ادامه میدهد: درآخرین جلسهای که با رئیس مرکز سنجش و آموزش وزارتخانه داشتم و در این زمینه پرسوجو کردم، ایشان گفتند که گزارشاتی از استانها داشتیم و نتیجه این شده که تا جایی که اوراق تصحیح شده اند، میانگین نمرات از سال قبل که اعتراضی به سختی سوالات نبود، بالاتر است.معاون متوسطه وزارت آموزش و پرورش میگوید: باید دید اعتراض دانش آموزان دقیقا به چیست؟ به چند نمره و چه تعداد سوالات اعتراض دارند؟ آیا دانش آموزان کل امتحان را دشوار میدانند یا یکی دو سوال برایشان سخت بوده؟ به گفته زرافشان از تمامی استان ها نظرات جمع آوری شده و غربالگری در حال انجام است و این طور که نتیجه این غربالگری نشان داده، میانگین نمرات از سال پیش بالاتر است و این نشان می دهد که در کل، سوالات نسبت به سال پیش سختتر نبوده است. علی رغم اعتراضات گسترده، آموزشوپرورش بالا بودن سطح کلی امتحانات را قبول ندارد و برایش دلیل و مدرک هم دارد.اما این قول را داده که امتحاناتی را که بیشترین اعتراض را داشتهاند مورد ارزیابی مجدد قرار دهد. بر این اساس دانشآموزان بجنوردی نیز نسبت به دشواری سوالات امتحانات نهایی درس دین و زندگی تجمع اعتراضی کردند. به گزارش فارس،دانش آموزان عنوان کردند: سوالهای امتحان درس دین و زندگی که دیروز برگزار شد و برخی از امتحانات که در روزهای گذشته برگزار شده بود، غیراستاندارد و خارج از کتاب درسی بوده است. معاون آموزش متوسطه اداره کل آموزشوپرورش استان خراسان شمالی،عباس سعیدی بابیان اینکه اگر سوالات امتحانات نهایی اشکال داشته باشند، موضوع از طریق گروههای آموزشی به مرکز سنجش منتقل میشود، گفت: دراین زمینه پیگیری و بررسیهای لازم صورت میگیرد.
عدم استقبال دانشآموزان از کتاب درس
یک کارشناس آموزش و پرورش درباره امتحان نهایی و حواشی موجود درباره آن به «آرمان» میگوید: برگزاری آزمون نهایی در سیستم آموزشی همه کشورها یک الزام است، اما این نوع آزمونها بر اساس سیستم آموزشی کشورها به شکل متفاوت برگزار میشود. مهدی بهلولی میافزاید: امتحان نهایی باید در سیستم نظام آموزشی کشور وجود داشته باشد. همچنین درباره اعتراضاتی که نسبت به امتحان نهایی وجود دارد باید تاکید داشت که امتحانات برگزارشده به هیچ عنوان سخت نبوده است. به گفته او در سالهای اخیر طراحان سوالهای امتحان نهایی خواستار فاصله گرفتن از شیوه طراحی سوالهای کلیشهای هستند و چون اکثر دانشآموزان دیگر به جای مطالعه کتب درسی، کتابهای کمک درسی را ترجیح میدهند، به همین دلیل در امتحان با مشکل مواجه شدهاند.
آموزگاران جامعه مدنی خود را جدی بگیرند
مهدی بهلولی،روزنامه جهان صنعت،8 خرداد 95
یکی از ویژگی های مهم آموزش و پرورش کشورهای پیشرو،وجود تشکل های صنفی است. تشکل صنفی می تواند در سطح خرد و کلان سیاست گذاری و تصمیم گیری های آموزشی نقش آفرینی کند. همچنین می تواند برای آموزگاران،به ویژه آموزگاران تازه کار،نقش مشورتی و آموزش دهنده بازی کند. اما در ایران،با وجود این که هم اکنون پیرامون 15 سال از شکل گیری نخستین گروه های صنفی فرهنگیان پس از انقلاب می گذرد،هنوز آن جایگاه بایسته این تشکل ها،چه در میان فرهنگیان و چه در بخش مدیریتی آموزش و پرورش،بدست نیامده است. بخشی از این مشکل،به دید و نگرش فرادستان دولتی و تصمیم گیرنده ی این سال ها برمی گردد که در کل می توان گفت به جامعه مدنی نگاه مثبتی نداشته اند- گرچه در دولت یازدهم این روند اندکی بهتر شده است. اما در وارسی این وضعیت نمی توان و نمی باید نقش خود کنشگران و گروه های صنفی را هم نادیده گرفت. این نگارنده در ارزیابی خود،نگاه نامناسب فرادستان به جامعه مدنی را در پدید آمدن این وضعیت برجسته تر می داند اما بر کم و کاستی های درونی خود این گروه ها نیز چشم نمی پوشد. جامعه مدنی و فرهنگ چیره بر آن،چیزی جدا از جامعه و فرهنگ آن نیست. در جامعه ی 80 میلیونی که شمارگان کتاب آن به 500 یا حتی 200 رسیده است نمی توان انتظار جامعه مدنی کتاب خوان و باسواد داشت. در جامعه ای که کار گروهی و رعایت بایسته های آن،باب و فراگیر نیست نمی توان انتظار داشت که در گروه های مدنی،سیاسی و صنفی آن،مثلا تک روی انجام نگیرد. در میان گروه های صنفی فرهنگیان،شوربختانه برخی می پندارند که گروه و تشکل باید در خدمت آنان باشد نه آنان در خدمت تشکل. تک روی،خودنمایی،کیش شخصیت،قهرمان سازی و قهرمان پرستی،باند بازی،و بسیاری از کاستی های فرهنگی جامعه ی ما،در برخی گروه های صنفی فرهنگیان،نمود دارد. مطالبات انباشته شده ی فرهنگیان نیز مزید بر علت شده و بستری برای انجام کارهای پرسروصدا و پربازتاب در جامعه و میان فرهنگیان پدید آورده است. آموزگاری که دارد با حقوق یک میلیون تا یک و نیم میلیون تومان در ماه زندگی می کند و هر روز خبر از فیش های حقوقی 50 تا 100 میلیون تومانی بیمه و وزارت بهداشت و ... می شنود چشم بسته هر عمل و موضع تند و تیز و آسیب رسان و خودنمایانه ی کنشگر صنفی خود را تایید و از آن پشتیبانی می کند. در اینجا وظیفه ی تشکل و کنشگران آن،آگاهی رسانی است. گروه و کنشگر صنفی،بایستی واقع بینانه و با نگاهی جامع رفتار نماید و جلوی برخی تندروی های درونی را بگیرد.
هم اکنون سال هاست که به گروه های صنفی فرهنگیان،اجازه ی برگزاری مجمع های عمومی داده نشده است از همین رو برخی از عضوهای قدیمی این گروه ها،خود را عضوهای هیآت مدیره ی همیشگی و جاودان این گروه ها می دانند! خوشبختانه به تازگی از برگزاری مجمع های عمومی گروه های صنفی در ماه های آینده خبرهایی می رسد. فرهنگیان جوان و باانگیزه،اگر به دنبال جامعه مدنی نیرومند و به روزتر هستند نباید این فرصت را از دست بدهند. سخن از کنار گذاشتن همه ی نیروهای کهنه کار و قدیمی نیست- که آشکارا،سخنی سست و نادرست است. سخن بر سر کنار گذاشتن کسانی است که سال ها در این گروه ها بوده اند و به نوعی تجربه ی خود را پس داده اند. بی گمان،آمیزه ای از تجربه و اندیشه ی نو می تواند در بهبود وضعیت جامعه ی مدنی فرهنگیان،اثرگذار باشد. نیروهای جوان نیز باید بدانند که پا در چه گستره ای می نهند. سال ها پیش،کسانی آمدند در برخی از مجمع های عمومی کانون های صنفی معلمان شرکت کردند و رای لازم را هم به دست آوردند اما تنها پس از چندی،رفتند و دیگر پشت سر خود را هم نگاه نکردند! کار گروهی و صنفی،سختی ها خود را دارد. از یک سو،بدنه ای با خواسته های بالا و کمابیش بحق ایستاده است و از سوی دیگر یک سری واقعیت های پیچیده آموزشی،فرهنگی،اجتماعی و سیاسی. با این رو،فرهنگیان جوان و اهل کنش و اندیشه،اگر به دنبال بهسازی آموزش و پرورش و وضع معیشتی خود هستند نبایستی در پانهادن در این راه تردید به دل راه دهند. راه بهسازی آموزش و پرورش از میان خود فرهنگیان می گذرد،چه در کلاس درس و چه در جامعه ی مدنی.
بیانیه سازمان معلمان ایران به مناسبت آزادی دبیرکل سازمان
تعامل وصبر شجاعانه تنها راه پایان دادن به سیکل باطل زور و خشونت است
علیرضا هاشمی سنجانی دبیرکل سازمان معلمان ایران از زندان آزاد شد .هاشمی که به ۵ سال زندان محکوم شده بود،بیش از ۱۳ ماه باشجاعت صبوری کرد و زندان را همچون بیرون از زندان محل تعامل قرار داد و صبورانه همراه با سازمان معلمان و خانواده اش بر بی گناهی خود اصرار ورزید و تلاش کرد تا ثابت کند راه او راه مدنیت و مسیر او مسیر عقلانیت است.
سازمان معلمان ایران و علیرضا هاشمی و خانواده اش هماهنگ با هم و به پشتوانه تجربه کنشگری صنفی و سیاسی و به استناد هزینه ها و دستاورد های ۱۵ ساله خود راهی را برای آزادی انتخاب کردند که سیکل باطلی از اعمال قدرت حاکمان و خشونت معترضان را پایان دهد چرا که باور این مجموعه این است که این دو مکمل و استمرار بخش یکدیگرند.
سازمان معلمان ایران از ۱۵سال پیش تا کنون با دبیرکلی علیرضا هاشمی در فرازهای دولت اصلاحات و فرودهای دولت نهم و دهم به کنشگری صنفی در حوزه آموزش وپرورش و کنشگری سیاسی در ذیل اصلاحات پرداخته است و پس از استقرار دولت تدبیر و گشوده شدن روزنه امید ضمن بخشیدن تلخی ها ، تلاش کرد با مد نظر قرار دادن واقعیت ها در میدان و مسیری ایفای نقش کند که قاعده تکرار تجربه های باطل بر آن حاکم نباشد.
حاصل این تجربه و محصول این مسیر، آزادی بدون خشونت ،شجاعت بدون افراط ،کنشگری بدون تخریب و رسیدن بدون بازگشت است.
در شرایط جدید و با دولت تدبیر و امید و مجلسی که پیام تحول وتغییر را از مردم دریافت نمود انتظار می رود آموزش وپرورش در دو قوه مقننه و مجریه اولویت پیداکند.
این آزادی را به آقای هاشمی و خانواده صبورشان و جامعه معلمان تبریک می گوییم و انتظار داریم سایر زندانیان سیاسی و صنفی بویژه همکاران عزیزمان نیز از بلاتکلیفی خارج و پرونده آنان مختومه اعلام شود و با آزادی این عزیزان همه در مسیر تعامل و مدنیت امیدوارانه برای فردای بهتر تلاش کنیم.
سازمان معلمان ایران
۹ خرداد ۹۵
تربیت معلم کیفی
مهدی بهلولی،روزنامه ایران،ص آموزش و پرورش،10 خرداد 95
تعرض جنسی یک آموزگار به یک دانش آموز دختر 9 ساله که متآسفانه چندی پیش در یکی از روستاهای زنجان انجام گرفت باعث شد که در فضای مجازی و رسانه ها،گفت و گوهای زیادی درگیرد. از خبرنگاران که بگذریم بی گمان خود آموزگاران،قشری بودند که بیشترین واکنش را به این کار شرم آور نشان دادند و در شمار چشمگیری از روزنامه ها،به بررسی این رخداد تلخ پرداختند. کانون صنفی معلمان ایران هم تشکلی بود که به این موضوع واکنش نشان داد و با صدور بیانیه ای نسبتا مفصل،به محکومیت و بررسی آن پرداخت. البته از همان نخستین تحلیل ها،به درستی،پای دوره های پرورش آموزگار یا تربیت معلم به این جریان باز شد. دلیل آن هم روشن است (به ویژه به نزد آموزگاران) : متآسفانه دوره های تربیت معلم در ایران،از کیفیت بایسته برخوردار نیستند. یک دانشجو- آموزگار،افزون بر یک سری درس های تخصصی رشته ی خود،حدود 20 واحد درس های مربوط به فنون تدریس،روانشاسی رشد،فلسفه آموزش و پرورش،و ... می گذراند. تا آنجا که این نگارنده از نزدیک دیده و می تواند گواهی دهد این درس ها،به نزد دانشجو- آموزگاران از کمترین اهمیت برخوردارند و کمتر دانشجویی آنها را جدی می گیرد. استادان این درس ها نیز گویی چندان بدشان نمی آید که کلاس های درس شان به گفتن جزوه و گاهی روخوانی بخش های از کتاب های درسی بگذرد و کمتر گفت و گویی جدی در این کلاس ها رخ می دهد. ناگفته پیداست که این ارزیابی،همه ی این کلاس ها و استادان را دربرنمی گیرد و بی گمان کار شماری از استادان این درس ها،بیرون از این ارزیابی منفی است اما در کل می توان گفت که متآسفانه سپهر چیره بر درس های تربیتی،سپهری زنده و پویا نیست. در درس های تربیتی،از حقوق دانش آموز کمتر سخنی می رود،کمتر به صورت مصداقی به موارد چالش برانگیز میان آموزگار و دانش آموز پرداخته می شود،و کمتر از آگاهی های نوین حقوقی – آموزشی بحثی درمی گیرد. بسیاری از آموزگاران،هنگامی که پا به عرصه ی آموزش می نهند درمی یابند که تا چه اندازه می توانسته اند از آن کلاس ها بهره بگیرند؛ولی متآسفانه زمان را از دست داده اند. در کشور ما ،گزینش دوره های پرورش آموزگار اعتقادی است و بیشتر پیرامون یک سری از احکام شرعی انجام می گیرد. در حالی که یک آموزگار موفق،افزون بر یک سری باورهای اخلاقی و انسانی،نیاز به یک سری ویژگی های روحی هم دارد؛ویژگی های که از او انسانی سالم،شکیبا،و اهل گفت و گو بار می آورد. ولی در گزینش های ما برای پیشه ی مهم آموزش،به ویژگی های روحی و سلامت روانی،توجهی نمی شود. در برابر این وضعیت،در کشورهای پیشرو در آموزش و پرورش جهان،دوره های تربیت معلم و سلامت روحی – روانی آموزگار از اهمیت ویژه ای برخوردار است آن چنان که برخی از اندیشه وران آموزشی جهانی یکی از نقطه های قوت آنها را همین ها می دانند. زبانزدترین این کشورها،فنلاند است. در فنلاند دوره های پرورش آموزگار پنج ساله است. پس از پنج سال به همه ی آموزگاران مدرک فوق لیسانس داده می شود اما ورود به این دوره ها،کار آسانی نیست. پاسی سالبرگ،یکی از اندیشمندان آموزشی فنلاند،در کتاب "درس های فنلاندی" یکی از ویژگی های مهم آموزش و پرورش فنلاند را دوره های پرورش آموزگار و گزینش علمی و سخت دانشجو- آموزگاران می داند. سالبرگ در ارزیابی نهایی خود از کامیابی آموزش و پرورش فنلاند،حرفه ای بودن آموزگاران را برجسته می داند و آن را مدیون دوره های پرورش آموزگار فنلاند به حساب می آورد.
اما پرورش آموزگار،تنها محدود به سال های آغازین ورود به پیشه ی آموزشگری نیست و آموزش های ضمن خدمت را هم دربرمی گیرد. شوربختانه در آموزش های ضمن خدمت نیز،آن کیفیت بایسته و روزآمدی دیده نمی شود. شاید رخدادهای تلخی همچون تعرض به دانش آموز زنجانی،تلنگری جدی باشد برای بالا بردن کیفیت دوره های پرورش آموزگار و کلاس های ضمن خدمت،و اهمیت دادن به گزینش علمی آموزگاران. یک پیشنهاد می تواند این باشد که در دوره های ضمن خدمت، "منشور ملی حقوق دانش آموز" به آموزگاران تدریس شود- منشوری که شوربختانه هم اکنون سال هاست در شورای عالی آموزش و پرورش دارد خاک می خورد! هیچ گاه از اهمیت آگاهی بخشی نباید غافل ماند. در منشور ملی حقوق دانش آموز بندهایی این چنین دیده می شود : "دانش آموز مصون از تعرضات جسمانی،روانی،و حیثیتی می باشد و کرامت والای شخصیت انسانی وی باید مورد احترام قرار گیرد. دانش آموز از حق حریم شخصی برخوردار است."
http://iran-newspaper.com/newspaper/page/6225/11/133636/0